جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گواشیر، لاوشیر
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گَواشیر، لاوشیر
نام یکی از دهستانهای نه گانه بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در شمال باختری خاش واقع و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان اسکل آباد، از طرف خاور و جنوب به دهستان حومه و از طرف باختر به دهستان گوهرکوه. منطقه ای است جلگه و دارای تپه های خاکی است. هوای آن گرم و معتدل و بیشتر اهالی بطور سیار زندگی مینمایند. آب مشروب قرای دهستان از قنات و چشمه و محصول آن غلات، ذرت، پنبه و لبنیات است. شغل مردان گله داری و راههای دهستان عموماً مالرو است. این دهستان از پنج آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 1000 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام یکی از دهستانهای نه گانه بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در شمال باختری خاش واقع و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان اسکل آباد، از طرف خاور و جنوب به دهستان حومه و از طرف باختر به دهستان گوهرکوه. منطقه ای است جلگه و دارای تپه های خاکی است. هوای آن گرم و معتدل و بیشتر اهالی بطور سیار زندگی مینمایند. آب مشروب قرای دهستان از قنات و چشمه و محصول آن غلات، ذرت، پنبه و لبنیات است. شغل مردان گله داری و راههای دهستان عموماً مالرو است. این دهستان از پنج آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 1000 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
خفه کننده و قطعکننده نفس. (ناظم الاطباء) : میترسم از این کبود زنجیر کافغان کنم آن شود گلوگیر. نظامی. جگرتاب شد نعره های بلند گلوگیر شدحلقه های کمند. نظامی. چون گلوگیر است زخم عشق تو من چگونه پیش زخمت دم زنم. عطار. ، هر غذای بدمزه و نامطبوع که در راه گلو میماند و به اشکال هضم میگردد. (ناظم الاطباء) : به دارا رساند از سکندر جواب جوابی گلوگیر چون زهر ناب. نظامی. اهل شهر بردسیر هیچ لقمه ای از این گلوگیرتر نیابد. (تاریخ سلاجقۀ کرمان) ، چیزی زمخت که گلو را بگیرد چون مازو و هلیله و مانند آن. (آنندراج) ، گس. قابض. عفص: شراب گلوگیر معده را قوی گرداند و طبع را خشک کند و بول بسیار آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گلوگیر، قابض باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آبی گلوگیر و سیب گلوگیر و انار نارسیده اندرمزند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندرشراب گلوگیر بیزند و بکوبند و بر آن موضع نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، امرود جنگلی. (ناظم الاطباء) : مریخ دلالت دارد بر هر درختی تلخ... و امرود گلوگیر و عوسج. (التفهیم ابوریحان بیرونی) ، کنایه از مردم طامع و سمج و ناهموارکه همه کس از او نفرت کنند. (آنندراج) ، مدعی. (ناظم الاطباء)
خفه کننده و قطعکننده نفس. (ناظم الاطباء) : میترسم از این کبود زنجیر کافغان کنم آن شود گلوگیر. نظامی. جگرتاب شد نعره های بلند گلوگیر شدحلقه های کمند. نظامی. چون گلوگیر است زخم عشق تو من چگونه پیش زخمت دم زنم. عطار. ، هر غذای بدمزه و نامطبوع که در راه گلو میماند و به اشکال هضم میگردد. (ناظم الاطباء) : به دارا رساند از سکندر جواب جوابی گلوگیر چون زهر ناب. نظامی. اهل شهر بردسیر هیچ لقمه ای از این گلوگیرتر نیابد. (تاریخ سلاجقۀ کرمان) ، چیزی زمخت که گلو را بگیرد چون مازو و هلیله و مانند آن. (آنندراج) ، گس. قابض. عفص: شراب گلوگیر معده را قوی گرداند و طبع را خشک کند و بول بسیار آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گلوگیر، قابض باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آبی گلوگیر و سیب گلوگیر و انار نارسیده اندرمزند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندرشراب گلوگیر بیزند و بکوبند و بر آن موضع نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، امرود جنگلی. (ناظم الاطباء) : مریخ دلالت دارد بر هر درختی تلخ... و امرود گلوگیر و عوسج. (التفهیم ابوریحان بیرونی) ، کنایه از مردم طامع و سمج و ناهموارکه همه کس از او نفرت کنند. (آنندراج) ، مدعی. (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 31 هزارگزی جنوب شهسوار، سر راه عمومی سه هزار. سکنۀ دائم آن در حدود 15 تن. تابستان عده ای از حدود لشکرک و آب کله سر شهسوار برای هواخوری به این ده میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ده کوچکی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 31 هزارگزی جنوب شهسوار، سر راه عمومی سه هزار. سکنۀ دائم آن در حدود 15 تن. تابستان عده ای از حدود لشکرک و آب کله سر شهسوار برای هواخوری به این ده میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان حومه بخش کرند شهرستان شاه آباد، واقع در 16000گزی جنوب خاوری کرند و 6000 گزی جنوب شوسۀ شاه آباد، دشت، سردسیر، دارای 365 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آنجا غلات دیم، لبنیات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری است، قسمتی از سکنه زمستان به گرمسیر حدود نصرآباد قصرشیرین میروند، تابستان میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حومه بخش کرند شهرستان شاه آباد، واقع در 16000گزی جنوب خاوری کرند و 6000 گزی جنوب شوسۀ شاه آباد، دشت، سردسیر، دارای 365 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آنجا غلات دیم، لبنیات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری است، قسمتی از سکنه زمستان به گرمسیر حدود نصرآباد قصرشیرین میروند، تابستان میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
ظرفی است که یک سر آن گشاده و ته آن تنگ باشد و در آن شیر گاو و گاومیش دوشند علبه محلب، تغار دیواره بلندی که لوله یا ناوی مانند جرغتو داشته باشد، آنکه گاو را دوشد
ظرفی است که یک سر آن گشاده و ته آن تنگ باشد و در آن شیر گاو و گاومیش دوشند علبه محلب، تغار دیواره بلندی که لوله یا ناوی مانند جرغتو داشته باشد، آنکه گاو را دوشد
پستانداریست از راسته سم داران از دسته زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیره پرشاخان که درازیش 2 تا 5، 2 متر و بلندیش تا 5، 1 متر هم میرسد. معمولا جنس نر حیوان دارای شاخ است. این شاخ هر سال می افتد و سال بعد با یک شاخه اضافی میروید. گوزنها در تمام نقاط اروپا و آسیا و آمریکا و شمال افریقا وجود دارند و بانواع مختلف تقسیم میشوند گاو گوزن ج. گوزنان گوزنها. یاترکیبات اسمی: شاخ گوزن. سروی گوزن، کمان قوس: چون ز شاخ گوزن حمله برد زهره شیر آسمان بدرد. (هنرنامه یمنی. عثمان مختاری)، از نقشهای عمده قالی ایران است که بصورت استیلیزه کامل میباشد. یا گوزن ختایی (خطایی)، گوزن ختن، یا گوزن ختن (ختنی)، گونه ای گوزن که در چین میزید و فاقد شاخ است ولی جنس نر این حیوان دارای دو دندان نیش فوقانی طویل است و بعلاوه در محل فوق شرمگاهی خود در زیر شکم دارای غده ایست که ماده بسیار معطر و خوشبویی بنام مشک ترشح میکند گوزن ختایی. یا گوزن شمالی. یا گوزن قطبی. گونه ای گوزن که منحصرا متعلق بنواحی قطب شمال زمین است. درازی این گوزن در حدود 2 متر و ارتفاعش تا 2، 1 متر میرسد. ساقهایش تا حدی کوتاه است و حیوان در حرکت سنگین بنظر میاید. سمهایش پهن و ضخیم میباشد. اسکیمو ها که در حوالی قطب میزیند از این حیوان جهت بار کشی و حمل سورتمه های خود استفاده میکنند. از مختصات دیگر گوزن قطبی آنست که شاخ در هر دو جنس (نر و ماده) وجود دارد. در ابتدای دوران چهارم زمین شناسی گوزن قطبی در نواحی اروپا و آسیا فراوان بوده و حتی در سراسر جنوب و مرکز اروپا و مرکز آسیا بفراوانی وجود داشته است. از این رو ته نشستهای ابتدای دوران چهارم بنام دوره گوزن موسوم است گوزن شمالی
پستانداریست از راسته سم داران از دسته زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیره پرشاخان که درازیش 2 تا 5، 2 متر و بلندیش تا 5، 1 متر هم میرسد. معمولا جنس نر حیوان دارای شاخ است. این شاخ هر سال می افتد و سال بعد با یک شاخه اضافی میروید. گوزنها در تمام نقاط اروپا و آسیا و آمریکا و شمال افریقا وجود دارند و بانواع مختلف تقسیم میشوند گاو گوزن ج. گوزنان گوزنها. یاترکیبات اسمی: شاخ گوزن. سروی گوزن، کمان قوس: چون ز شاخ گوزن حمله برد زهره شیر آسمان بدرد. (هنرنامه یمنی. عثمان مختاری)، از نقشهای عمده قالی ایران است که بصورت استیلیزه کامل میباشد. یا گوزن ختایی (خطایی)، گوزن ختن، یا گوزن ختن (ختنی)، گونه ای گوزن که در چین میزید و فاقد شاخ است ولی جنس نر این حیوان دارای دو دندان نیش فوقانی طویل است و بعلاوه در محل فوق شرمگاهی خود در زیر شکم دارای غده ایست که ماده بسیار معطر و خوشبویی بنام مشک ترشح میکند گوزن ختایی. یا گوزن شمالی. یا گوزن قطبی. گونه ای گوزن که منحصرا متعلق بنواحی قطب شمال زمین است. درازی این گوزن در حدود 2 متر و ارتفاعش تا 2، 1 متر میرسد. ساقهایش تا حدی کوتاه است و حیوان در حرکت سنگین بنظر میاید. سمهایش پهن و ضخیم میباشد. اسکیمو ها که در حوالی قطب میزیند از این حیوان جهت بار کشی و حمل سورتمه های خود استفاده میکنند. از مختصات دیگر گوزن قطبی آنست که شاخ در هر دو جنس (نر و ماده) وجود دارد. در ابتدای دوران چهارم زمین شناسی گوزن قطبی در نواحی اروپا و آسیا فراوان بوده و حتی در سراسر جنوب و مرکز اروپا و مرکز آسیا بفراوانی وجود داشته است. از این رو ته نشستهای ابتدای دوران چهارم بنام دوره گوزن موسوم است گوزن شمالی
زورگاو قوت گاو: دشمن بگاو زور نخیزاندم ولی چون باد دوست خیزد برگ خزان منم. (مسیح کاشی)، پهلوانی که زور او همسان قوت گاو باشد، کسی که بی ورزش کشتی گیری و آموختن فنون آن زور بسیار داشته باشد
زورگاو قوت گاو: دشمن بگاو زور نخیزاندم ولی چون باد دوست خیزد برگ خزان منم. (مسیح کاشی)، پهلوانی که زور او همسان قوت گاو باشد، کسی که بی ورزش کشتی گیری و آموختن فنون آن زور بسیار داشته باشد