جدول جو
جدول جو

معنی گاوور - جستجوی لغت در جدول جو

گاوور
(وِ شَ لِ)
ده کوچکی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 31 هزارگزی جنوب شهسوار، سر راه عمومی سه هزار. سکنۀ دائم آن در حدود 15 تن. تابستان عده ای از حدود لشکرک و آب کله سر شهسوار برای هواخوری به این ده میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاوسر
تصویر گاوسر
گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گوسر، گاوسار، برای مثال یکی تخت و آن گرزۀ گاوسار/ که مانده ست از او در جهان یادگار (فردوسی - ۸/۲۷۴)،
چوب کلفت که سر آن مانند گرز باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوزور
تصویر گاوزور
آنکه زور و نیرویی مانند زور و نیروی گاو داشته باشد، زور و قوّت گاو
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
در تداول بجای گاو و خر آید بمعنی احمق. ابله
لغت نامه دهخدا
(وَ / وُ)
کافر. ملحد. بی دین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گاو کوهی، (برهان) (آنندراج) (مخزن الادویه)، گوزن، گاووی ماه، گوزن ماده
لغت نامه دهخدا
(گَوَ کَ تَ / تِ)
دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 30000 گزی جنوب باختری اردبیل و3000 گزی شوسۀ اردبیل به هروآباد. کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 75 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باد صبا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ هَِ)
نام یکی از دهستانهای بخش گیلان و همچنین نام مرتعی است واقع در 10000 گزی خاور گیلان و کنار شوسۀ شاه آباد به ایلام که بین سراب قنبر و بارکله واقع شده است. هوای آن ییلاقی و سردسیر است. تابستان در حدود 450 الی 500 خانوار از گله داران ایل کلهر در این مرتع در سیاه چادر و آلاچیق ساکن میشوند و به زراعت دیم می پردازند و بعد از شهریورماه و برداشت محصول و افشاندن تخم به گرمسیر حدود مرز ایران و عراق مراجعت می کنند و در نواحی مختلف به شغل گله چرانی مشغول میشوند. طول مرتع در حدود 15000 و عرض آن 6000 گز و ارتفاع متوسط آن از سطح دریا 1580 گز است، پس هوای تابستان آن معتدل است. اسامی چشمه سارهای مهم آن به شرح زیر است: چقارشیه، چرمی، کمره، غلامعلی، حاجلیکه، جعفر بهرام بیک، صیادیان، کرکول وزه. آبش از رود خانه محلی است. دهستان از یک ده و صدها مزرعه تشکیل شده. تابستان در حدود1200 خانوار از ایل کلهر برای تعلیف احشام و زراعت دیم به نقاط زیر می آیند و زمستان مراجعت مینمایند:
مزارع گواور500 خانوار
3000 نفر
ده بازکله 120’
720’
مزرعۀ چال آب 100’
600’
’ ژامرک 30’
180’
’ سرآب قنبر100’
600’
’ سیه ایار250’
1500’
’ کوله سیه وترازک 200’
1200’
’ جمع1300’
7800’
(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گاوسار. آنچه سرش شبیه به گاو باشد، گرزی که سر آن به هیأت گاو است:
همه نامداران پرخاشخر
ابا نیزه و گرزۀ گاوسر.
فردوسی.
وز آن جایگه شد بنزد پدر
بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر.
فردوسی.
بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر
بسر برش رخشان شده تاج زر.
فردوسی.
یکی گرزۀ گاوسر برگرفت
جهانی بدو مانده اندرشگفت.
فردوسی.
ابا باره و گرزۀ گاوسر
ابا طوق زرین و زرین کمر.
فردوسی.
چو تنگ اندرآورد با من زمین
برآهختم آن گاوسر گرز کین.
فردوسی.
در یکدست کتاره ای چون قطرۀ آب و در دست دیگر گاوسری چون قطعۀ سحاب. (حبیب السیر ج 2 ص 397 س 9). رجوع به گاوسار شود، نام گرز فریدون. همان گاوسار، گاوچهر است آن را گاوسره هم گویند با زیادتی ها در آخر. (برهان) :
تبه گردد آن هم بدست تو بر
بدین کین کشد گرزۀگاوسر.
فردوسی.
رجوع به گاوسار شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش کرند شهرستان شاه آباد، واقع در 16000گزی جنوب خاوری کرند و 6000 گزی جنوب شوسۀ شاه آباد، دشت، سردسیر، دارای 365 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آنجا غلات دیم، لبنیات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری است، قسمتی از سکنه زمستان به گرمسیر حدود نصرآباد قصرشیرین میروند، تابستان میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
مبارز بود، شاعر گوید:
بیاید بمیدان یکی گاوگور
که افزون بد او را ز صد گاو زور،
؟ (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 164 و حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 42 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 3 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، جلگه، سردسیر، مالاریائی، دارای 108 تن سکنه. آب آن از چشمه، محصول آن غلات، تریاک، لبنیات، پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو، ساکنین از طایفۀ مظفروند، قسمتی چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
مرتعی است در ناحیۀ رودبار تهران
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو)
گشادگی و سوراخی که گاوی تواند از آن گذشتن. قسمی کول، تنبوشه
لغت نامه دهخدا
رجوع به گاوروی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
موضعی از توابع تنکابن، واقع در ناحیۀ سه هزار. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 107)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان لاویز بخش میرجاوه شهرستان زاهدان. واقع در 15 هزارگزی جنوب میرجاوه و 7 هزارگزی جنوب راه فرعی میرجاوه به خاش. جلگه، گرمسیر، مالاریائی، دارای 100 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا، غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت گله داری. راه آن مالرو است و ساکنین از طایفۀ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
صورتی از کلمه شاپور و به معنی شاپور است، و او پادشاهی بود از آل اشک بن یافث، (از برهان قاطع)، به معنی شاپور، یعنی: شاهزاده، خطاست، چه با آن ارادتی که پارسیان بپادشاه خود داشتند نام شاهزادگی بر رعایا نمیگذاشتند، (آنندراج)، اما این معانی مبانی علمی ندارد
لغت نامه دهخدا
صورتی از کلمه شاپور، شاور، ندیم خسروپرویز، آنکه میان خسرو و شیرین رابط بودو شاوور مردی سیاح و نقاش و حیله ور بود که شیرین رابه نیرنگ فریفت و بخسرو رسانید، این نام بمعنی داناو محیل است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)،
بمجاز شخصی را گویند که میان عاشق و معشوق میانجی باشد و پیغام ایشان را بیکدیگر برساند، (از برهان قاطع) :
برفتن همرکاب شاه شاوور
همی کرد از سخن کوته ره دور،
امیرخسرو (از انجمن آرا)،
رجوع به شاپور و شاور شود
لغت نامه دهخدا
شاپور، شاور، شطیط، رودی بخوزستان که بر آن سدی بسته شد و 21 هزار هکتار زمین بایر را به پنبه کاری و غرس نیشکر مخصوص داشتند، (از یادداشت مؤلف)، سدی است که بر روی رود مزبور بسته شد و در 26 اسفند ماه 1315 هجری شمسی افتتاح شد، (از یادداشت مؤلف)، محلی است در جنوب غربی ایران
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاوو
تصویر گاوو
گاو کوهی گوزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاور
تصویر گاور
کافر، ملحد، بی دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراوور
تصویر گراوور
فرانسوی رخشند
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی و سوراخی که گاوی تواند از آن گذشتن تنبوشه. آنچه بصورت و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزهء) گاوروی. گرز فریدون که سرش بشکل گاو بود: زند بر سرت گرزه گاو روی ببند اندر آرد زایوان بکوی. (هرمزد نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوسر
تصویر گاوسر
((سَ))
گاوسار، گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند
فرهنگ فارسی معین
نوعی شیپور که از پوست درختان تهیه شده و جهت خبررسانی مورد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع سه هزار واقع در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام محلی در تنکابن که راه سه هزار از آن می گذرد
فرهنگ گویش مازندرانی