دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه، واقع در 19 هزارگزی خاوربخش و 7 هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز، کوهستانی، معتدل، دارای 444 تن سکنه، آب آن از رود ایشاق، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه، واقع در 19 هزارگزی خاوربخش و 7 هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز، کوهستانی، معتدل، دارای 444 تن سکنه، آب آن از رود ایشاق، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گواشیر، لاوشیر
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گَواشیر، لاوشیر
دهی است از دهستان اوچ تپۀ بخش ترکمان شهرستان میانه، در 14 هزارگزی جادۀ شوسۀ تبریز به میانه، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 358 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اوچ تپۀ بخش ترکمان شهرستان میانه، در 14 هزارگزی جادۀ شوسۀ تبریز به میانه، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 358 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 75 هزارگزی شمال باختر اردل متصل به راه مالرو گاوشیر به بازفت، کوهستانی، جنگل، بلوط، معتدل، دارای 282 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات پشم و روغن، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 75 هزارگزی شمال باختر اردل متصل به راه مالرو گاوشیر به بازفت، کوهستانی، جنگل، بلوط، معتدل، دارای 282 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات پشم و روغن، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
صمغ درختی است که ساق آن کوتاه وبرگ آن شبیه به برگ انجیر و برگ زیتون میباشد و گل آن زرد و تخمش خوشبوی میشود، ساق آن را بشکافند تا صمغ از آن برآید و بهترین آن زعفرانی باشد و در آب زود حل شود و مانند شیر نماید، گویند وقتی که از ساق درخت برمی آید سفید است و چون خشک میشود زرد میگردد طبیعت آن گرم و خشک است و معرب آن جاوشیر است، (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (الفاظ الادویه)، صمغ سفیدرنگ گیاهی است بلندتر از ذراعی خشن مزغب که برگش به برگ زیتون ماند و اکلیلی چون اکلیل شبت با گلی زرد و دانه ها شبیه به دانۀ زیتون دارد و چون آن را چاک دهند این صمغ از آن تراود و چون در آب حل کنند رنگ آب سپید گردد و در طب بکار است، در برهان قاطع چ معین آمده: معرب آن جاوشیر، ضریر انطاکی در تذکرۀ خود گوید: ’جاوشیر، نبات فارسی معرب عن گاو شیر، و معناه حلیب البقر لبیاضه، ’، (تذکرۀ اولی الالباب ج 1 ص 105)، جاوشیر ... به فارسی جواشیر و گوشیر و نیز به شیرازی جاحوشی نامند، (مخزن الادویه ص 178) - انتهی: نامت همی شنیدم بردم گمان که شیری چون دیدمت نه شیری قطران و گاوشیری، لامعی، رجوع به جاشیرشود
صمغ درختی است که ساق آن کوتاه وبرگ آن شبیه به برگ انجیر و برگ زیتون میباشد و گل آن زرد و تخمش خوشبوی میشود، ساق آن را بشکافند تا صمغ از آن برآید و بهترین آن زعفرانی باشد و در آب زود حل شود و مانند شیر نماید، گویند وقتی که از ساق درخت برمی آید سفید است و چون خشک میشود زرد میگردد طبیعت آن گرم و خشک است و معرب آن جاوشیر است، (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (الفاظ الادویه)، صمغ سفیدرنگ گیاهی است بلندتر از ذراعی خشن مزغب که برگش به برگ زیتون ماند و اکلیلی چون اکلیل شبت با گلی زرد و دانه ها شبیه به دانۀ زیتون دارد و چون آن را چاک دهند این صمغ از آن تراود و چون در آب حل کنند رنگ آب سپید گردد و در طب بکار است، در برهان قاطع چ معین آمده: معرب آن جاوشیر، ضریر انطاکی در تذکرۀ خود گوید: ’جاوشیر، نبات فارسی معرب عن گاو شیر، و معناه حلیب البقر لبیاضه، ’، (تذکرۀ اولی الالباب ج 1 ص 105)، جاوشیر ... به فارسی جواشیر و گوشیر و نیز به شیرازی جاحوشی نامند، (مخزن الادویه ص 178) - انتهی: نامت همی شنیدم بردم گمان که شیری چون دیدمت نه شیری قطران و گاوشیری، لامعی، رجوع به جاشیرشود
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 13 هزارگزی جنوب اهواز، کنار راه آهن بندر شاهپور به اهواز، دشت، گرمسیر، دارای 230 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه در تابستان اتومبیل رو، ساکنین از طایفۀ نواصر هستند، این آبادی از دو محل به نام گاومیش بزرگ و کوچک بفاصله 3 هزارگز تشکیل شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ده کوچکی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 2 هزارگزی جنوب خاور راه آهن اهواز به بندر شاهپور، دارای 30 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 13 هزارگزی جنوب اهواز، کنار راه آهن بندر شاهپور به اهواز، دشت، گرمسیر، دارای 230 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه در تابستان اتومبیل رو، ساکنین از طایفۀ نواصر هستند، این آبادی از دو محل به نام گاومیش بزرگ و کوچک بفاصله 3 هزارگز تشکیل شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ده کوچکی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 2 هزارگزی جنوب خاور راه آهن اهواز به بندر شاهپور، دارای 30 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نوعی از گاوهای بزرگ که در سواحل دریا و رودها زندگی کنند، (حاشیۀ برهان قاطع)، جانوری است از جنس گاو، (آنندراج)، جاموس معرب آن است، (دهار) (منتهی الارب)، ابوالقریض، ابوالعرمض، اقهبان، هرمیس کهب، گاومیش کلان سال، (منتهی الارب)، هنوز از بدی تا چه آیدت پیش به چرم اندر است این زمان گاومیش، فردوسی، میان بز و گاومیش و ستور شمردم شب و روز گردنده هور، فردوسی، یکی تخت زرین نهادند پیش همه پایها چون سر گاومیش، فردوسی، به پیلان گردنکش و گاومیش سپه را همی توشه بردند پیش، فردوسی، به هر یک ز ما بود پنجاه بیش سرافراز با گرزۀ گاومیش، فردوسی، نگاری نگارید بر خاک پیش همیدون بسان سر گاومیش، فردوسی، جهان پر ز گردون بد و گاومیش ز بهر خورش راه می راند پیش، فردوسی، یکی دفتری دید پیش اندرش نبشته کلیله بر آن دفترش به دست چپ آن جوان سترگ بریده یکی خشک چنگال گرگ سرون سر گاومیشی به راست همی این بر آن برزدی چونکه خواست، فردوسی، گروهی سران چون سر گاومیش دو دست از پس پشت بد پای پیش، فردوسی، خورشهای مردم همی رفت پیش به گردون و زیر اندرون گاو میش، فردوسی، وز آن گاو میشان همه دشت و غار فکندند ایرانیان بیشمار، (گرشاسب نامه)، جزیری که هفتاد فرسنگ بیش پس از خیزران بود و پر گاومیش، (گرشاسب نامه)، چه بر پیل و اشتر چه بر گاومیش با ثرط فرستاد از اندازه بیش، (گرشاسب نامه)، به تن هر یکی مهتر از گاومیش چو زوبین بر او خار یک بیشه بیش، (گرشاسب نامه)، بارکش چون گاومیش و حمله بر چون نره شیر گامزن چون ژنده پیل و بانگزن چون کرگدن، منوچهری، گاو میشی گرازدندانی کاژدها کس ندید چندانی، نظامی، زمین زیر عنانش گاوریش است اگر چه هم عنان گاومیش است، نظامی، گو ز زندان تا رود این گاومیش یا وظیفه کن ز وقفی لقمه ایش، مولوی، رجوع به گامیش و جاموش شود
نوعی از گاوهای بزرگ که در سواحل دریا و رودها زندگی کنند، (حاشیۀ برهان قاطع)، جانوری است از جنس گاو، (آنندراج)، جاموس معرب آن است، (دهار) (منتهی الارب)، ابوالقریض، ابوالعرمض، اقهبان، هرمیس کهب، گاومیش کلان سال، (منتهی الارب)، هنوز از بدی تا چه آیدت پیش به چرم اندر است این زمان گاومیش، فردوسی، میان بز و گاومیش و ستور شمردم شب و روز گردنده هور، فردوسی، یکی تخت زرین نهادند پیش همه پایها چون سر گاومیش، فردوسی، به پیلان گردنکش و گاومیش سپه را همی توشه بردند پیش، فردوسی، به هر یک ز ما بود پنجاه بیش سرافراز با گرزۀ گاومیش، فردوسی، نگاری نگارید بر خاک پیش همیدون بسان سر گاومیش، فردوسی، جهان پر ز گردون بد و گاومیش ز بهر خورش راه می راند پیش، فردوسی، یکی دفتری دید پیش اندرش نبشته کلیله بر آن دفترش به دست چپ آن جوان سترگ بریده یکی خشک چنگال گرگ سرون سر گاومیشی به راست همی این بر آن برزدی چونکه خواست، فردوسی، گروهی سران چون سر گاومیش دو دست از پس پشت بد پای پیش، فردوسی، خورشهای مردم همی رفت پیش به گردون و زیر اندرون گاو میش، فردوسی، وز آن گاو میشان همه دشت و غار فکندند ایرانیان بیشمار، (گرشاسب نامه)، جزیری که هفتاد فرسنگ بیش پس از خیزران بود و پر گاومیش، (گرشاسب نامه)، چه بر پیل و اشتر چه بر گاومیش با ثرط فرستاد از اندازه بیش، (گرشاسب نامه)، به تن هر یکی مهتر از گاومیش چو زوبین بر او خار یک بیشه بیش، (گرشاسب نامه)، بارکش چون گاومیش و حمله بر چون نره شیر گامزن چون ژنده پیل و بانگزن چون کرگدن، منوچهری، گاو میشی گرازدندانی کاژدها کس ندید چندانی، نظامی، زمین زیر عنانش گاوریش است اگر چه هم عنان گاومیش است، نظامی، گو ز زندان تا رود این گاومیش یا وظیفه کن ز وقفی لقمه ایش، مولوی، رجوع به گامیش و جاموش شود
بی عقل و احمق و ابله و خام طمع، (برهان) (غیاث)، مسخره، (غیاث)، ریش گاو: از فعال شاعران خر تمیز بی ادب وز خصال خواجگان گاوریش بدنهاد، سنایی، نی عجب گر گاوریشی زرگری گوساله ساخت طبع صاحب کف بیضا برنتابد بیش از این، خاقانی، زمین زیر عنانش گاوریش است اگر چه هم عنان گاو میش است، نظامی، گاوریشی بود و او برزیگری داشت جفت گاوی و طاق خری، عطار، ای بسا گنج آگنان گنج گاو کان خیال اندیش را شد ریش گاو، (مثنوی علاءالدوله ص 14 س 18)، گاوریش و بندۀ غیر آمد او غرقه شد کف در ضعیفی درزد او، (مثنوی از انجمن آرا)
بی عقل و احمق و ابله و خام طمع، (برهان) (غیاث)، مسخره، (غیاث)، ریش گاو: از فعال شاعران خر تمیز بی ادب وز خصال خواجگان گاوریش بدنهاد، سنایی، نی عجب گر گاوریشی زرگری گوساله ساخت طبع صاحب کف بیضا برنتابد بیش از این، خاقانی، زمین زیر عنانش گاوریش است اگر چه هم عنان گاو میش است، نظامی، گاوریشی بود و او برزیگری داشت جفت گاوی و طاق خری، عطار، ای بسا گنج آگنان گنج گاو کان خیال اندیش را شد ریش گاو، (مثنوی علاءالدوله ص 14 س 18)، گاوریش و بندۀ غیر آمد او غرقه شد کف در ضعیفی درزد او، (مثنوی از انجمن آرا)
نام یکی از دهستانهای 6 گانه بخش مرکزی شهرستان سراب است که از شمال به کوه سبلان از جنوب به دهستان هریس از خاور به دهستان آغمیون از باختر به دهستان ینکجه محدود میباشد، موقعیت طبیعی: در دامنۀ جنوبی کوه سبلان واقع است و هوای سالم و ییلاقی دارد، آب آن از چشمه سارها و رودهای کوچک محلی که از دامنۀ کوه سبلان سرچشمه میگیرد تأمین میشود ودارای مراتع خرم و فراوان است که محل ییلاق ایلات میباشد و محصول عمده دهستان غلات و حبوبات و محصول دامی روغن و پشم و پنیر است و شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است، از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و جمعیت آن در حدود 16010 نفر است، قراء عمده آن اسفستان، فرگوش، رازلیق (مرکز دهستان) میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ج 4)
نام یکی از دهستانهای 6 گانه بخش مرکزی شهرستان سراب است که از شمال به کوه سبلان از جنوب به دهستان هریس از خاور به دهستان آغمیون از باختر به دهستان ینکجه محدود میباشد، موقعیت طبیعی: در دامنۀ جنوبی کوه سبلان واقع است و هوای سالم و ییلاقی دارد، آب آن از چشمه سارها و رودهای کوچک محلی که از دامنۀ کوه سبلان سرچشمه میگیرد تأمین میشود ودارای مراتع خرم و فراوان است که محل ییلاق ایلات میباشد و محصول عمده دهستان غلات و حبوبات و محصول دامی روغن و پشم و پنیر است و شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است، از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و جمعیت آن در حدود 16010 نفر است، قراء عمده آن اسفستان، فرگوش، رازلیق (مرکز دهستان) میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ج 4)
معنی لغوی آن پادشاه عظیم است... و عجب که به ترکی هم باشلق بمعنی پادشاه و امیر و سردار است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) از یونانی باسیلیکوس بمعنی پادشاه. (یادداشت مؤلف).
معنی لغوی آن پادشاه عظیم است... و عجب که به ترکی هم باشلق بمعنی پادشاه و امیر و سردار است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) از یونانی باسیلیکوس بمعنی پادشاه. (یادداشت مؤلف).
آلت جنگ دریایی و از وسایل کشتیهای جنگی. ج، باسلیقات: و کان من معدات السفن الحربیه عندهم الزرد و الخود... و الباسلیقات و هی سلاسل فی رؤوسها رمانه حدید. (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161)
آلت جنگ دریایی و از وسایل کشتیهای جنگی. ج، باسلیقات: و کان من معدات السفن الحربیه عندهم الزرد و الخود... و الباسلیقات و هی سلاسل فی رؤوسها رمانه حدید. (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161)
باشلق، کلاهی که بر جامه ای دوخته شده باشد، (یادداشت مؤلف)، روسری، پارچه ای همچون کلاه که بر سراندازند، کنایه از نسر طایر و نسر واقع، و آنها دو صورت اند از جملۀ صور چهل و هشتگانه فلک، (برهان)، صورت نسر از صور فلکی، (هفت قلزم)
باشلق، کلاهی که بر جامه ای دوخته شده باشد، (یادداشت مؤلف)، روسری، پارچه ای همچون کلاه که بر سراندازند، کنایه از نسر طایر و نسر واقع، و آنها دو صورت اند از جملۀ صور چهل و هشتگانه فلک، (برهان)، صورت نسر از صور فلکی، (هفت قلزم)
سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست
سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست
گونه ای گاو که خاص مناطق معتدل و گرم آسیا و افریقا و اروپاست و دارای چند نژاد است که مهمترین نژاد های آن گاو میش هندی است و غالبا جهت استفاده آنرا اهلی میکنند. گاومیشان وحشی اکثر کوچکند و بیش از یک متر ارتفاع ندارند ولی گاومیشان وحشی هندی نسبه عظیم الجثه اند و ارتفاع آنها گاه تا 2 متر وزنشان تا 1500 کیلو گرم میرسد و دارای شاخهای بلندی هستند که گاهی طول آنها بر 2 متر بالغ میگردد. گاومیشان وحشی از حیوانات درنده مانند پلنگ و ببر و شیر هم باکی ندارند و غالبا با آنها مبارزه میکنند. گاومیشان را امروزه اسیر و اهلی میسازند. گاومیشان اهلی در گیلان و مازندران و آذربایجان و خوزستان و شهریار فراوانند و اکثر رگشان تیره و غالبا پیشانی شان سفید و منگوله دم آنها نیز سفید رنگ است. پوست گاومیش بسیار ضخیم و چرم آن مرغوب است. گاومیش اهلی غالبا عظیم الجثه و سنگین حرکت است و سر خود را موقع حرکت هم سطح بدن نگه میدارد. گوش گاومیش بزرگ است و در درون آن مو های بلندی مشاهده میشود. پستان گاومیش کوچک است
گونه ای گاو که خاص مناطق معتدل و گرم آسیا و افریقا و اروپاست و دارای چند نژاد است که مهمترین نژاد های آن گاو میش هندی است و غالبا جهت استفاده آنرا اهلی میکنند. گاومیشان وحشی اکثر کوچکند و بیش از یک متر ارتفاع ندارند ولی گاومیشان وحشی هندی نسبه عظیم الجثه اند و ارتفاع آنها گاه تا 2 متر وزنشان تا 1500 کیلو گرم میرسد و دارای شاخهای بلندی هستند که گاهی طول آنها بر 2 متر بالغ میگردد. گاومیشان وحشی از حیوانات درنده مانند پلنگ و ببر و شیر هم باکی ندارند و غالبا با آنها مبارزه میکنند. گاومیشان را امروزه اسیر و اهلی میسازند. گاومیشان اهلی در گیلان و مازندران و آذربایجان و خوزستان و شهریار فراوانند و اکثر رگشان تیره و غالبا پیشانی شان سفید و منگوله دم آنها نیز سفید رنگ است. پوست گاومیش بسیار ضخیم و چرم آن مرغوب است. گاومیش اهلی غالبا عظیم الجثه و سنگین حرکت است و سر خود را موقع حرکت هم سطح بدن نگه میدارد. گوش گاومیش بزرگ است و در درون آن مو های بلندی مشاهده میشود. پستان گاومیش کوچک است