جدول جو
جدول جو

معنی گاوزهرج - جستجوی لغت در جدول جو

گاوزهرج
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره
تصویری از گاوزهرج
تصویر گاوزهرج
فرهنگ فارسی عمید
گاوزهرج
(زَ رَ)
معرب گاوزهره است، و آن حجری است که متکون می شود در شکم گاو و یا در زهرۀ آن که به فارسی پادزهر گاوی و به هندی کای روهن نامند. (فهرست مخزن الادویه). جاوزهرج گویند و آن حجرالبقر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به گاوزهره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاوچهر
تصویر گاوچهر
گاورنگ، مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوزهره
تصویر گاوزهره
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهرج
ترسو، بزدل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوزور
تصویر گاوزور
آنکه زور و نیرویی مانند زور و نیروی گاو داشته باشد، زور و قوّت گاو
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
آنچه صورت گاو دارد، گاوپیکر که گرز فریدون باشد و آن را بهیأت سر گاومیش از آهن ساخته بودند. (برهان) :
سرش را بدین گرزۀ گاوچهر
بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر.
فردوسی.
زدم بر سرش گرزۀ گاوچهر
برو کوه بارید گفتی سپهر.
فردوسی.
همی گشت برسان گردان سپهر
بچنگ اندرون گرزۀ گاوچهر.
فردوسی.
جرنگیدن گرزۀ گاوچهر
تو گفتی همی سنگ باردسپهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع در 28 هزارگزی جنوب خاور دیلم، کنار راه فرعی دیلم به گچساران، جلگه، گرمسیر مرطوب و مالاریایی، دارای 498 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آن غلات، شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو زَ رَ / رِ)
گاوزهره. رجوع به گاوزهره شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مصحّف پادزهر. رجوع به پادزهر شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ رَ)
معرب خرزهره و بمعنی آن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). این کلمه تصحیف خرزهره است نه معرب آن و شاید معرب به اعتبار تبدیل ’ه’ آخر به ’ج’ گفته اند. (از حاشیۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
(گَ وِ زَ)
عقدۀ رأس و ذنب را گویند و آن دو نقطۀ تقاطع فلک حامل ومایل قمر است، و معرب آن جوزهر باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). در بندهشن فصل 5 بند 2 ’گوزهر’ و ’موش پریک’ با سیارات مربوط دانسته شده، ضد ماه و خورشید می باشند. ’پورداود، یسنا ج 1 ص 195 حاشیۀ 2’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به جوزهر شود
لغت نامه دهخدا
گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
زور گاو داشتن، (کشتی) فنی است از کشتی و آن چنانست که بهر دو دست حریف را بگیرد و بر دوش خود بکشد و بیندازد فتح او آنست که زانو بزمین نهد
فرهنگ لغت هوشیار
گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گاو زهره میان زهره گاو پدید است و پاد زهری کار ساز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوزهره
تصویر گاوزهره
ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوزهرج
تصویر خوزهرج
پارسی تازی گشته خر زهره از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
زیره ی کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی