دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان، واقع در 102 هزارگزی شمال باختری سیردان و 4 هزارگزی راه عمومی کوهستانی سردسیر، دارای 8 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات، پنبه، شغل اهالی زراعت است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان، واقع در 102 هزارگزی شمال باختری سیردان و 4 هزارگزی راه عمومی کوهستانی سردسیر، دارای 8 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات، پنبه، شغل اهالی زراعت است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
جلبک، گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب و روی تنۀ بعضی درخت ها پیدا می شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می شود که بر روی آب شناور است، در اقیانوس ها بیشتر از همه جا رشد می کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی گیرد، از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می شود، رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه ای یا سرخ است، چغزواره، غوک جامه، بزغسمه، آلگ، جامۀ غوک، جل وزغ، الگ، چغزپاره، بزغمه، جغزواره
جُلبَک، گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب و روی تنۀ بعضی درخت ها پیدا می شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می شود که بر روی آب شناور است، در اقیانوس ها بیشتر از همه جا رشد می کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی گیرد، از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می شود، رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه ای یا سرخ است، چَغزوارِه، غوک جامِه، بَزَغسَمِه، آلگ، جامِۀ غوک، جُل وَزَغ، اَلگ، چَغزپارِه، بَزَغمِه، جَغزوارِه
گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گوسر، گاوسار، برای مثال یکی تخت و آن گرزۀ گاوسار/ که مانده ست از او در جهان یادگار (فردوسی - ۸/۲۷۴)، چوب کلفت که سر آن مانند گرز باشد
گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گوسَر، گاوسار، برای مِثال یکی تخت و آن گرزۀ گاوسار/ که مانده ست از او در جهان یادگار (فردوسی - ۸/۲۷۴)، چوب کلفت که سر آن مانند گرز باشد
گاوسار. آنچه سرش شبیه به گاو باشد، گرزی که سر آن به هیأت گاو است: همه نامداران پرخاشخر ابا نیزه و گرزۀ گاوسر. فردوسی. وز آن جایگه شد بنزد پدر بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر. فردوسی. بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر بسر برش رخشان شده تاج زر. فردوسی. یکی گرزۀ گاوسر برگرفت جهانی بدو مانده اندرشگفت. فردوسی. ابا باره و گرزۀ گاوسر ابا طوق زرین و زرین کمر. فردوسی. چو تنگ اندرآورد با من زمین برآهختم آن گاوسر گرز کین. فردوسی. در یکدست کتاره ای چون قطرۀ آب و در دست دیگر گاوسری چون قطعۀ سحاب. (حبیب السیر ج 2 ص 397 س 9). رجوع به گاوسار شود، نام گرز فریدون. همان گاوسار، گاوچهر است آن را گاوسره هم گویند با زیادتی ها در آخر. (برهان) : تبه گردد آن هم بدست تو بر بدین کین کشد گرزۀگاوسر. فردوسی. رجوع به گاوسار شود
گاوسار. آنچه سرش شبیه به گاو باشد، گرزی که سر آن به هیأت گاو است: همه نامداران پرخاشخر ابا نیزه و گرزۀ گاوسر. فردوسی. وز آن جایگه شد بنزد پدر بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر. فردوسی. بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر بسر برش رخشان شده تاج زر. فردوسی. یکی گرزۀ گاوسر برگرفت جهانی بدو مانده اندرشگفت. فردوسی. ابا باره و گرزۀ گاوسر ابا طوق زرین و زرین کمر. فردوسی. چو تنگ اندرآورد با من زمین برآهختم آن گاوسر گرز کین. فردوسی. در یکدست کتاره ای چون قطرۀ آب و در دست دیگر گاوسری چون قطعۀ سحاب. (حبیب السیر ج 2 ص 397 س 9). رجوع به گاوسار شود، نام گرز فریدون. همان گاوسار، گاوچهر است آن را گاوسره هم گویند با زیادتی ها در آخر. (برهان) : تبه گردد آن هم بدست تو بر بدین کین کشد گرزۀگاوسر. فردوسی. رجوع به گاوسار شود
جل وزغ. جامۀ غوک و آن چیزی باشد سبز مانند نمد که در روی آبهای ایستاده بهم رسد و به عربی ثورالماء و طحلب خوانند. (برهان). جلبک. پاره ای گیاهها که در دریاها و دریاچه های شیرین یا شور بر روی یا تک آب روید
جل وزغ. جامۀ غوک و آن چیزی باشد سبز مانند نمد که در روی آبهای ایستاده بهم رسد و به عربی ثورالماء و طحلب خوانند. (برهان). جلبک. پاره ای گیاهها که در دریاها و دریاچه های شیرین یا شور بر روی یا تک آب روید
کوه گاوبس، میانۀ قریۀ کل (کال) ناحیۀ بیخه فال لارستان و قریۀ عماده ده ناحیۀ مضافات شهر لار. این کوه از بسیاری مار ضرب المثل است. (فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 337)
کوه گاوبس، میانۀ قریۀ کل (کال) ناحیۀ بیخه فال لارستان و قریۀ عماده ده ناحیۀ مضافات شهر لار. این کوه از بسیاری مار ضرب المثل است. (فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 337)
ظرفی که شیر و دوغ در آن کنند، (برهان) (آنندراج)، و محتمل است مصحف ’گاودوش’ باشد، چه در خراسان آن را ’گاودوش’ گویند، رجوع به حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود، در شرفنامۀ منیری گاویش آمده است
ظرفی که شیر و دوغ در آن کنند، (برهان) (آنندراج)، و محتمل است مصحف ’گاودوش’ باشد، چه در خراسان آن را ’گاودوش’ گویند، رجوع به حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود، در شرفنامۀ منیری گاویش آمده است
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 14 هزارگزی جنوب مهاباد، در مسیر شوسۀ مهاباد به سردشت، کوهستانی، معتدل مالاریائی، دارای 30 تن سکنه، آب آنجا از رود خانه مهاباد، محصول آنجا غلات چغندر، توتون، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی، راه آن ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 14 هزارگزی جنوب مهاباد، در مسیر شوسۀ مهاباد به سردشت، کوهستانی، معتدل مالاریائی، دارای 30 تن سکنه، آب آنجا از رود خانه مهاباد، محصول آنجا غلات چغندر، توتون، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی، راه آن ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چنارود بخش آخورۀ شهرستان فریدن، واقع در 22 هزارگزی شمال باختر آخوره، متصل براه گاو خفت به آخوره. کوهستانی، سردسیر. دارای 287 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت است و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان چنارود بخش آخورۀ شهرستان فریدن، واقع در 22 هزارگزی شمال باختر آخوره، متصل براه گاو خفت به آخوره. کوهستانی، سردسیر. دارای 287 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت است و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 19 هزارگزی شمال باختری رودبار و 5 هزارگزی رستم آباد، سر راه کاروانه رو رستم آباد به عمارلو. کوهستانی و هوا معتدل مرطوب، مالاریائی، دارای 172 تن سکنه. زبان کردی است. آب آن از رود خانه سیاهرود و چاه. محصول آنجا غلات، برنج، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است و 6 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 19 هزارگزی شمال باختری رودبار و 5 هزارگزی رستم آباد، سر راه کاروانه رو رستم آباد به عمارلو. کوهستانی و هوا معتدل مرطوب، مالاریائی، دارای 172 تن سکنه. زبان کردی است. آب آن از رود خانه سیاهرود و چاه. محصول آنجا غلات، برنج، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است و 6 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
جمانه، و آن حبه ای است که از سیم کنند چند ارزنی. گاورس. گاورسه سیمین و زرین و ارزیز. بژه های خرد بود. و بسیاری و اندکی و صلبی و نرمی آن به اندازۀ ماده بود وبحسب آن و در جملۀ میل به صلبی دارد. علاج آن بعلاج نمله نزدیک است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : گاورسه چو کردمی ندانی بایدت سپرد زر به زرگر. ناصرخسرو. رجوع به جاورسیه و کهله شود
جمانه، و آن حبه ای است که از سیم کنند چند ارزنی. گاورس. گاورسه سیمین و زرین و ارزیز. بژه های خرد بود. و بسیاری و اندکی و صلبی و نرمی آن به اندازۀ ماده بود وبحسب آن و در جملۀ میل به صلبی دارد. علاج آن بعلاج نَمَله نزدیک است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : گاورسه چو کردمی ندانی بایدت سپرد زر به زرگر. ناصرخسرو. رجوع به جاورسیه و کهله شود
دهی است از دهستان ایتیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، در 33 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. دامنه، سردسیر، مالاریائی، دارای 420 تن سکنه. محصول آنجا لبنیات، پشم. شغل اهالی زراعت وگله داری صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه آن مالرو است. ساکنینی از طایفۀ ایتیوند هستند و زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان ایتیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، در 33 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. دامنه، سردسیر، مالاریائی، دارای 420 تن سکنه. محصول آنجا لبنیات، پشم. شغل اهالی زراعت وگله داری صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه آن مالرو است. ساکنینی از طایفۀ ایتیوند هستند و زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
گیاهی است از تیره گندمیان و از دسته غلات که دانه هایی شبیه ارزن دارد و با ارزن از یک نوع است و در حقیقت گونه ای ارزن است که دانه هایش درشت تر است و پوستش نیز از پوست ارزن زبرتر است. دانه های این گیاه را بیشتر بکبوتران دهند گورس جاورس جاورس هندی گاورس هندی چینه: شهریست خرم و آبادان و کشت ایشان گاورس است. یا گاورس هندی. گاورس. یا گاورس سیم. ستاره
گیاهی است از تیره گندمیان و از دسته غلات که دانه هایی شبیه ارزن دارد و با ارزن از یک نوع است و در حقیقت گونه ای ارزن است که دانه هایش درشت تر است و پوستش نیز از پوست ارزن زبرتر است. دانه های این گیاه را بیشتر بکبوتران دهند گورس جاورس جاورس هندی گاورس هندی چینه: شهریست خرم و آبادان و کشت ایشان گاورس است. یا گاورس هندی. گاورس. یا گاورس سیم. ستاره