جدول جو
جدول جو

معنی گاوبیلی - جستجوی لغت در جدول جو

گاوبیلی
دهی است از دهستان مهوید بخش حومه شهرستان فردوس، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری فردوس، سر راه مالرو عمومی گناباد به فردوس، کوهستانی معتدل، دارای 12 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، تریاک، پنبه، زیره، ابریشم، شغل اهالی زراعت است، راه آن مالرو است، مزرعۀ جعفرآبادجزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وِ)
گاوی است که کوهان درشت در پشت گردن دارد و شاخهایش درازتر از شاخهای سایر گاوان باشد و این غیر از گاو میش است:
چریده گاو گیلی در کنارش
گهی آبش خورد گه نوبهارش.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نامی از نامهای زنان عرب
لغت نامه دهخدا
نام حاکم نشین کانتون مربیهان ناحیت وان، دارای 1310 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
نام ناحیتی (قضایی) به یونان که مرکز آن قصبۀ گوکیلی است و از 57 ده مرکب است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام قصبۀ مرکز قضا واقع در 65هزارگزی شهر سلانیک در ساحل غربی شهر واردار و در امتدادراه آهن در ولایت سلانیک یونان. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
محمد بن خیر بن عمر بن خلیفه ابوبکر اموی مستوفی اشبیلی حافظ نحوی مقری (502- 575 هجری قمری). صفدی گوید: وی حافظ مقری نحوی لغوی و متقن و ادیب و بسیارمعرفت بود و برای اقراء، کتب بسیار نوشت و در اشبیلیه و قرطبه اقراء کرد و درجامع آن شهر خطبه خواند و امامت کرد. او راست: فهرست ما رواه عن شیوخه من الدواوین المصنفه فی ضروب العلم و انواع المعارف که در کتاب خانه اندلسیۀ مادریدبسال 1883 تا 1892 میلادی طبع شده. (معجم المطبوعات) ، پیشی گرفتن. پیش رفتن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب است به اشبیلیه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دژگان بخش بستک شهرستان لار، واقع در 126 هزارگزی جنوب خاور بستک و 8000 گزی شوسۀ بستک به بندرعباس، جلگه، گرمسیر مالاریائی، دارای 192 تن سکنه، آب آنجا از چاه و باران، محصول آنجا غلات، خرما، تنباکو، شغل اهالی زراعت، راه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
مرض عام وبایی گاو هرچه باشد، وباء گاوان، گاومرگی، وبای گاوی، مرگامرگی گاو، یوت گاو، رجوع به گاومرگی شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز، واقع در 15 هزارگزی جنوب رامهرمز و 6 هزارگزی خاور شوسۀ رامهرمز به خلف آباد، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پاطاق بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین، واقع در 11000گزی جنوب خاوری سرپل ذهاب کنار شوسۀقصر شیرین به کرمانشاهان، دامنه، هوای معتدل، دارای 170 تن سکنه، آب آن از سرآب رزآب، محصول آنجا غلات، لبنیات، توتون، صیفی، شغل اهالی زراعت، گله داری و تهیه زغال هیزم است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
صحرای گاوباری صحرایی در ناحیت موغان که محمودآباد در آن واقع بود، (نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 91)
لغت نامه دهخدا
با گاوبازی کردن، گاو را برای جنگ تحریک کردن، رجوع به گاوباز شود
لغت نامه دهخدا
حفاظت گاو کردن، یاری کردن گاو، صاحب و مالک گاو بودن، نگاهداری گاو کردن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مرکز بلوک فومستان در ناحیۀ عباسی و جنوب لارستان که همان قصبۀ فومستان باشد. (فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 290). و رجوع به فومستان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
حقی که در بعض املاک دیگران دارند، که بموجب آن توانند به نفع خود مقداری از اراضی آن را همه ساله زراعت کنند و بهره بردارند. زرع در دهی که مالک او دیگری است با اجازۀ صاحب ده. عمل آنکه مجاز است در قسمتی از ملک دیگری با ادای حقی زراعت کند و بهره بردارد، با کسی گاوبندی داشتن، در منافعی نامشروع با هم شریک بودن. با کسی گاوبندی کردن. با او در عملی شریک شدن
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
کنایه از دنیا و روزگار است. (برهان). بیت ذیل را شاهد آورده اند:
سپهدار توران از آن بدتر است
کنون گاوبیشه به چرم اندر است.
فردوسی.
ظاهراً مصحف ’گاوپیسه’ گاوی که نشانه های سپید و سیاه دارد. رجوع شود به فرهنگ ایران باستان پورداود ص 114. روزگاررا به مناسبت شب و روز بدین نام نامیده اند. رجوع به گاوپیسه شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و رجوع به امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1263 ’گاوپیسه به چرم بودن’ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
نیله گاو. نیله گو. نوعی از اوعال
لغت نامه دهخدا
(اَ لی ی)
ابیل. سر زاهدان نصاری:
و ما ابیلی ّ علی هیکل
بناه و صلّب فیه و صارا.
(از جوالیقی) ، فصیح تر. افصح: هو ابین من فلان
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاونیله
تصویر گاونیله
نوعی گاو وحشی نیله گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیلی
تصویر اسبیلی
اسبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسبیلی
تصویر لاسبیلی
لاسبیلی در کردن، سخنان توهین آمیز طرف یا اعتراض او را جواب ندادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبازی
تصویر گاوبازی
عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبانی
تصویر گاوبانی
شغل گاوبان نگاهبانی گاو محافظت گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبندی
تصویر گاوبندی
در منافعی نا مشروع با هم شریک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبیشه
تصویر گاوبیشه
کنایه از دنیا و روزگار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبازی
تصویر گاوبازی
جنگ با گاو نر که در برخی از کشورها از ورزش های رایج است، نوعی مسابقه در برخی از روستاهای ایران به صورت جنگ میان گاوهای نر
فرهنگ فارسی معین