جدول جو
جدول جو

معنی گاوان - جستجوی لغت در جدول جو

گاوان
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری آغ کند و 17 هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه، کوهستانی، گرمسیر مالاریائی، دارای 167 تن سکنه، آب آن از دو رشته چشمه، محصول آنجا زارعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساوان
تصویر ساوان
(پسرانه)
سامان نام روستایی در نزدیکی سقز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاوان
تصویر لاوان
(پسرانه)
لابان، عبری از عربی، لین، سفید، نام پدر همسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باوان
تصویر باوان
(دخترانه)
بابان، خانه پدری (نگارش کردی: باوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
جای نگهداری گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاوان
تصویر لاوان
مامور تقسیم آب قنات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
آنچه بابت خسارت و زیانی که از عمل کسی به دیگری وارد شده بگیرند، غرامت، بدل، زیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاوان
تصویر چاوان
بانگ کنان، ناله کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاوان
تصویر کاوان
کاونده، در حال کاویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوبان
تصویر گاوبان
نگهبان گاو
فرهنگ فارسی عمید
گاسپار دو سولکس دو مارشال فرانسه که در سال 1509 در ’دیژون’ متولد شد و خدماتش در ’ژارانک’ و ’مون کونتور’ جالب و درخشان بود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه در 29هزارگزی جنوب خاوری سلوانا، و دارای 125 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه، در 6 هزارگزی جنوب خاوری هشتیان، سکنه 297 تن، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بلوکی است به ایالت ’اندر - ا- لوار’ فرانسه و در شهرستان ’شی نون’ واقع است
شهری است در ’برن’ سویس، 3000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
غرامت، (صحاح الفرس) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (ناظم الاطباء)، جریمانه، (ناظم الاطباء)، جریمه، وجه خسارت، جبران ضرر:
به تاوانش دینار بخشم ز گنج
بشویم دل غمگساران ز رنج،
فردوسی،
تو از گنج تاوان آن بازده
بکشور ز فرموده آواز ده،
فردوسی،
همان نیز تاوان، بفرمان شاه
رسانید خسرو بدان دادخواه،
فردوسی،
لاجرم شهرتان ویران شد و مستغلی بدین بزرگی از آن من بسوختند، تاوان این از شما خواسته آید، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 562)،
تنت کز بهر طاعت بد بعصیانش بفرسودی
چه عذر آری اگر فردا بخواهند از تو این تاوان،
ناصرخسرو،
بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردندو چندان که قیمت جو بود بوقت رسیدگی تاوان بستد و بخداوند زمین داد، (نوروزنامۀ منسوب به خیام)،
حلقه ای ار کم شود از زلف تو
خاتم جم خواه به تاوان آن،
خاقانی،
پروانه بسوخت خویشتن را
بر شمع چه لازم است تاوان،
سعدی،
در عالم حساب به این مایه زندگی
تاوان عمر از همه کس می توان گرفت،
تنها (از آنندراج)،
تاوان اگر تو لعل دهی در حساب نیست
تو دل شکسته ای نه که گوهر شکسته ای،
(از آنندراج)
- امثال:
سر را قمی میشکند تاوانش راکاشی میدهد،
گنه کنند گاوان، کدخدا دهد تاوان، (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1328)،
، عوض و بدل، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
کنی ما را همین دو روز مهمان
پس آنگه جان ما خواهی به تاوان،
(ویس و رامین)،
دو عید است ما را ز روی دو معنی
که خوشی و خوبیش را نیست تاوان
همایون یکی هست تشریف خسرو
مبارک دگر عید اضحی و قربان،
انوری،
، جرم و جنایت و زیان و گناه، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، نقص، تقصیر:
ز شاهی بر او هیچ تاوان نبود
بدآن بد که عهدش فراوان نبود،
فردوسی،
هر آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود
اگر ز پیل بترسد بر او بود تاوان،
فرخی،
علی تکین را کز پیش تو ملک بگریخت
هزار عدل همان بود و صدهزار همان
اگر دل از زن و فرزند نازنین برداشت
بدان دو کار نبود از خرد بر او تاوان،
فرخی،
اگر زمین برندهد تاوان بر زمین منه و اگر ستاره داد ندهد تاوان بر ستاره منه، (قابوسنامه)،
ترا اسباب عطاری فراوان
تو کناسی کنی کس را چه تاوان،
ناصرخسرو،
نیست تاوان بر سرشک ابر و نور آفتاب
گر ز خارستان و شورستان برون ناید گیا،
معزی،
گوئی از اسم نکو، مرد نکوفعل شود
نه چو بد باشد تن، اسم ورا تاوان نیست،
سنائی،
پس این تاوان اولاً خدای راست و ثانیاًرسول را و ثالثاً علی را، (کتاب النقض ص 353)،
بتو هرچند در انواع سخن تاوان نیست
اندر این شعر که گفتی زدر تاوانی،
فتوحی مروزی (در جواب انوری)،
چون من و تو هیچ کسان دهیم
بیهده بر دهر چه تاوان نهیم،
نظامی،
تا هشیارم در طربم نقصان است
چون مست شوم بر خردم تاوان است
حالیست میان مستی و هشیاری
من بندۀ آن دمم که شادی آنست،
(از جوامعالحکایات عوفی)،
گوی را گویی که ای بیچاره سرگردان مباش
گوی مسکین را چه تاوانست چوگان را بگوی،
سعدی،
گنه بود مرد ستمکاره را
چه تاوان زن و طفل بیچاره را،
(بوستان)،
اگر این مرداز قید هستی خود بازرسته است، هرچه کند مانع نیست واگر بخود گرفتار است، هرچه کند بر وی تاوان است، (رشحات علی بن حسین کاشفی)، آنچه در قمار، باخته را به برنده دادن باید، مصادره، (آنندراج)، رجوع به تاوان بودن و تاوان دادن و تاوان دار و تاوان زده و تاوان شدن و تاوان کردن و تاوان نهادن شود
لغت نامه دهخدا
در حال چاویدن، بانگ کنان مرغی از دوری فرزند یااز بیم و جز آن، چاوچاوان، رجوع به چاوچاوان شود،
و رجوع به چاو شود
لغت نامه دهخدا
پارسا، انجیل لوقا 19: 2 مردی از اغنیای یهود است که در اریحا سکونت داشته، رئیس عشاران آن حدود بود. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
لغت نامه دهخدا
نام جد ابوبکر احمد بن محمد بن عبدالوهاب بن طاوان بزار واسطی است، (انساب سمعانی برگ 364 ’الف’)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد (این ده را سبلان نیز گویند)، در 62 هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 18 هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت واقع است، هوای آن سرد و دارای 65 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شوی بخش بانۀ شهرستان سقز که در 15 هزارگزی شمال بانه و 5 هزارگزی شمال خاور خشکه واقع شده است، هوای آن سرد و دارای 370 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون، کتیرا و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
غله ای است هندی که فارسی آن ساماخ است، (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
رقصی قدیم به اسپانیا که حرکات آن کند و شمرده بود، نام آهنگ این رقص
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از قرای مرو و فاصله میان این محل و مرو شش فرسخ مسافت است، (از معجم البلدان) (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه، واقع در 29 هزارگزی خاور بخش و 7 هزارگزی شوسۀ میانه به خیاو، کوهستانی، معتدل، دارای 57 تن سکنه، آب آن از چشمه و کوه، محصول آنجا حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گالان
تصویر گالان
فرانسوی خوش برخورد زن نواز، مهربان، درست پیمان، دلداده
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان گاو پرورنده گاو محافظ گاو گاویار: پس بگاوبان گفت که این فرزند (فریدون) را بتو خواهم سپرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
زاغه زاغد آغل گاو
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گاو را در صحرابرای چرا برد چوپان گاو، آنکه گاو آهن را براند خیش ران
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداریست از راسته سم داران از دسته زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیره پرشاخان که درازیش 2 تا 5، 2 متر و بلندیش تا 5، 1 متر هم میرسد. معمولا جنس نر حیوان دارای شاخ است. این شاخ هر سال می افتد و سال بعد با یک شاخه اضافی میروید. گوزنها در تمام نقاط اروپا و آسیا و آمریکا و شمال افریقا وجود دارند و بانواع مختلف تقسیم میشوند گاو گوزن ج. گوزنان گوزنها. یاترکیبات اسمی: شاخ گوزن. سروی گوزن، کمان قوس: چون ز شاخ گوزن حمله برد زهره شیر آسمان بدرد. (هنرنامه یمنی. عثمان مختاری)، از نقشهای عمده قالی ایران است که بصورت استیلیزه کامل میباشد. یا گوزن ختایی (خطایی)، گوزن ختن، یا گوزن ختن (ختنی)، گونه ای گوزن که در چین میزید و فاقد شاخ است ولی جنس نر این حیوان دارای دو دندان نیش فوقانی طویل است و بعلاوه در محل فوق شرمگاهی خود در زیر شکم دارای غده ایست که ماده بسیار معطر و خوشبویی بنام مشک ترشح میکند گوزن ختایی. یا گوزن شمالی. یا گوزن قطبی. گونه ای گوزن که منحصرا متعلق بنواحی قطب شمال زمین است. درازی این گوزن در حدود 2 متر و ارتفاعش تا 2، 1 متر میرسد. ساقهایش تا حدی کوتاه است و حیوان در حرکت سنگین بنظر میاید. سمهایش پهن و ضخیم میباشد. اسکیمو ها که در حوالی قطب میزیند از این حیوان جهت بار کشی و حمل سورتمه های خود استفاده میکنند. از مختصات دیگر گوزن قطبی آنست که شاخ در هر دو جنس (نر و ماده) وجود دارد. در ابتدای دوران چهارم زمین شناسی گوزن قطبی در نواحی اروپا و آسیا فراوان بوده و حتی در سراسر جنوب و مرکز اروپا و مرکز آسیا بفراوانی وجود داشته است. از این رو ته نشستهای ابتدای دوران چهارم بنام دوره گوزن موسوم است گوزن شمالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاهان
تصویر گاهان
پسوند زمان: چاشتگاهان دیرگاهان صبحگاهان گرمگاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوان
تصویر کاوان
کاونده، بسر و کول هم ور رونده: (نر و ماده کاروان ابر یکدگر بکشی کر شمه کن و جلوه گر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
غرامت، جریمه، وجه، خسارت، جبران ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاوان
تصویر پاوان
نگهبانی، حافظ
فرهنگ لغت هوشیار
اجسام کروی شکلی بقطر 10 تا 12 میلیمتر که دارای برجستگیهای متعدد است و بر اثر گزش حشره مخصوصی بنام سینیپس کالائه تینکتوریائه بر روی جوانه های درخت بلوط ظاهر میشود و آنها را بنامهای مازو مازوج برارمازو برارمازی قلقات گلوان زشگه کره خرنوک یا سه چک مازورو سکانیز مینامند. این اجسام دارای تانن بسیار هستند و بعنوان قابض قوی در پزشکی بکار میروند و بعلاوه در صنعت جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در دباغی مورد استفاده قرار میگیرند. اجسام مزبور محل رشد تخمهای حشره مذکور در فوق اند و پس از آنکه تخمها تبدیل به حشره کامل شوند گلگاو را سوراخ میکنند و از آن خارج میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوان
تصویر کاوان
کاونده، به سر و کول هم ور رونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
غرامت، جریمه، عوض، بدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
جریمه، غرامت
فرهنگ واژه فارسی سره