- گاوآلو
- قسمی آلوی درشت
معنی گاوآلو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آ هنی که بر یوغ استوار کنند و زمین را بدان شیار نمایند آهن جفت خیش سپار فدان: کشاورز بر گاو بندد لباد زگاو آهن و گاو جوید مراد. (نظامی)
((هَ))
فرهنگ فارسی معین
ابزاری برای کندن و شخم زدن زمین دارای تیغه یا تیغه های فولادی سنگین که به وسیله چهارپا به ویژه گاو بر روی زمین کشیده می شود
آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو می بندند و با آن زمین را شخم می زنند، خیش، خیج، آهن جفت، آهن شیار
جل وزغ جامه غوک
گله گاو
گشادگی و سوراخی که گاوی تواند از آن گذشتن تنبوشه. آنچه بصورت و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزهء) گاوروی. گرز فریدون که سرش بشکل گاو بود: زند بر سرت گرزه گاو روی ببند اندر آرد زایوان بکوی. (هرمزد نامه)
نادان، کودن، احمق
جلبک
ترسو، برای مثال بی شیر دلی به سر نیاید/ وز گاو دلان هنر نیاید (نظامی۳ - ۳۸۱) ، بی خرد
جلبک، گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب و روی تنۀ بعضی درخت ها پیدا می شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می شود که بر روی آب شناور است، در اقیانوس ها بیشتر از همه جا رشد می کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی گیرد، از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می شود، رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه ای یا سرخ است، چغزواره، غوک جامه، بزغسمه، آلگ، جامۀ غوک، جل وزغ، الگ، چغزپاره، بزغمه، جغزواره
دارندگان، صاحبان
گاو کوهی گوزن