- گاهی
- بعضا
معنی گاهی - جستجوی لغت در جدول جو
- گاهی
- وقتی، زمانی، هنگامی
لایق تخت پادشاهی، شاه
- گاهی
- زمانی، وقتی، پس از مدتی طویل
- گاهی
- زمانی، هنگامی، باری، نوبتی، دفعه ای
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شناخت، خبر، اطلاع اداره شهربانی
خبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن، برای مثال عبادت به تقلید، گمراهی است / خنک رهرویی را که آ گاهی است (سعدی۱ - ۱۷۸)
سازمان نیروی انتظامی برای کشف دزدی، جنایت و دستگیر کردن بزه کاران، تامینات، خبر
آگاهی خواستن: خبر خواستن، خبر پرسیدن
آگاهی دادن: خبر دادن، آگاه ساختن، آگاهانیدن
سازمان نیروی انتظامی برای کشف دزدی، جنایت و دستگیر کردن بزه کاران، تامینات، خبر
آگاهی خواستن: خبر خواستن، خبر پرسیدن
آگاهی دادن: خبر دادن، آگاه ساختن، آگاهانیدن
خبر، اطلاع، دانش، معرفت، شعبه ای از نیروهای انتظامی که به کشف دزدی ها و جنایات می پردازد. در گذشته تأمینات می گفتند
Awareness, Cognizance, Consciousness, Sentience
осведомлённость , осознание , сознание , чувствительность
Bewusstsein, Kenntnis, Empfindungsvermögen
усвідомленість , усвідомлення , свідомість
świadomość
意识 , 认识 , 知觉
consciência, sensiência
consapevolezza, coscienza, sensibilità
conciencia, conocimiento
conscience, connaissance, sentience
bewustzijn
การตระหนักรู้ , การตระหนัก , สติ , การรับรู้
kesadaran
مدرّبٌ , تعليميٌّ , معلوميٌّ , ذٰلك
जागरूकता , चेतना
מודעות , הכרה , תְּחוּשָׁה , תּוֹדָעָה
意識 , 認識 , 感覚力
인식 , 의식 , 지각
farkındalık, bilinç, duyarlılık
ufahamu, hali ya ufahamu, fahamu
সচেতনতা , চেতনা
آگاہی , شعور
عازم
استشهاد، شهادت
خانه تهی
طریق، مسافر، کاروانی، سفری
درخشان و پرفروغ