- گام
- فاصلۀ میان دو پا هنگام راه رفتن، قدم
لجام
هشت نت که به ترتیب طبیعی صداها پشت سر هم باشد
گام برداشتن: به راه افتادن، قدم بر داشتن
گام برگرفتن: به راه افتادن، قدم بر داشتن، گام برداشتن
گام بیرون نهادن: قدم بیرون گذاشتن، از حد خود تجاوز کردن
گام زدن: قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن،برای مثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳)
گام سپردن: راه پیمودن، طی طریق کردن
گام شمردن: قدم برداشتن، گام زدن، از روی حساب و به احتیاط قدم برداشتن
گام گذاردن: قدم گذاشتن، گام نهادن
گام گذاشتن: قدم گذاشتن، گام نهادن
گام نهادن: قدم گذاشتن
معنی گام - جستجوی لغت در جدول جو
- گام
- قدم، فاصله میان دو پا هنگام راه رفتن
- گام
- فاصله میان دو پا، قدم
- گام
- توالی طبیعی هشت نت موسیقی که به طور طبیعی پشت سر هم قرار بگیرند
- گام
- passo
- گام
- Schritt
- گام
- langkah
- گام
- צַעַד
- گام
- hatua
- گام
- ขั้นตอน
- گام
- পদক্ষেপ
- گام
- خطوةٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرحله، منزل
حرف سوم الفبای یونانی
سلولی در نبانات عالی و عموم پیدا زادان، تولید مثل و بقای نسل بوسیله دو سلول مولد نر و ماده بنام گامت صورت میگیرد
یونانی سیمین وات در دبیره یونانی حرف سوم از الفبای یونانی که بدین صورت نویسند: ، نام حرف سوم از حروف فلکی و آن علامت ستاره قدر سوم صور فلکی است و علامت آن نیز است، واحدیست برای وزن دارو های دقیق و مهم. هر صد گاما تقریبا برابر 10000، 1 گرم است
حرف سوم از الفبای یونانی، یک میلیونم گرم، واحد شدت مغناطیسی
هر یک از سلول های جنسی نر و ماده که در تولید مثل به کار می رود
دهنه، لجام اسب