جدول جو
جدول جو

معنی گالوانی - جستجوی لغت در جدول جو

گالوانی
لویجی، فیزیک دان ایتالیایی متولد در بلنی (1737- 1798 میلادی)، وی بر اثر مشاهدۀ آزمایشی که یکی از دستیاران او در مورد قورباغه انجام میداد به این حقیقت پی برد که کلیۀ حیوانات مقداری نیروی الکتریستۀ مخصوص در بدن خود ذخیره دارند و او در این مورد امتحانات متعدد کرد و به نتایج رسید و این حقیقت را بصورت اصلی مسلم علمی بیان کرد و قول او پایۀ تحقیقات ولتا درباره سایر مواد طبیعی قرار گرفت و فرضیۀ علمی ولتا درباره حدوث الکتریسته در نتیجۀ اصطکاک فلزات به یکدیگر بیان گردید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالوانه
تصویر پالوانه
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، فراستوک، فراشتوک
ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاون، پالایه، ترشی پالا، راوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوخانی
تصویر گاوخانی
حوض بزرگ، برکۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گالوانیزه
تصویر گالوانیزه
ورق یا قطعۀ فولادی یا چدنی که روی اندود شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
مربوط به پهلوانان مثلاً منش های پهلوانی، دلیری، دلاوری، زبان پهلوی، برای مثال پهلوانی سخن، سیاوش غمی گشت از ایرانیان / سخن گفت بر پهلوانی زبان (فردوسی - ۲/۲۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
بی زوری، ضعف، رنجوری
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. این ده جزء آبادی هنزی است. رجوع به هنزی و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
تیره ای است از شعبه شیبانی ایل عرب، از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه، واقع در 29 هزارگزی خاور بخش و 7 هزارگزی شوسۀ میانه به خیاو، کوهستانی، معتدل، دارای 57 تن سکنه، آب آن از چشمه و کوه، محصول آنجا حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
بی قوتی بی زوری ضعف، رنجوری بیماری، ضعف و بی حالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروانی
تصویر ناروانی
کساد، بی رواجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالوالی
تصویر مالوالی
مارمولک باغی که آنرا سام ابرص نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبانی
تصویر گاوبانی
شغل گاوبان نگاهبانی گاو محافظت گاو
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته تالگانی تایگانی منسوب به طالقان از مردن طالقان، لهجه مردم طالقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودانی
تصویر گاودانی
آغل گاو زاغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
دلیری، دلاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالودنی
تصویر پالودنی
در خور پالودن شایسته تصفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گالوانیزه
تصویر گالوانیزه
تحت تاثیر برق در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
وظیفه یکساله سالانه، مدید دیرین طولانی: بحق صحبت ما سالیانی بحق دوستی و مهربانی. (ویس و رامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گالومانی
تصویر گالومانی
فرانسوی فرنگ پرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالوانه
تصویر پالوانه
صافی، آبکش، ظرف فلزی سوراخ سوراخ که با آن چیزها را صاف کنند، پالونه، پالاون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
دلیری، قهرمانی، مقام و رتبه پهلوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاودانی
تصویر گاودانی
آغل گاو، زاغه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالوانه
تصویر پالوانه
((نِ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گالوانیزه
تصویر گالوانیزه
((زِ))
دارای روکشی از فلز روی (در مورد آهن یا فولاد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
عجز، ضعف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
حماسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
Debilitation, Disability, Disablement, Inability, Infirmity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
invalidez, debilidade, deficiência, incapacidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
invalidez, debilitación, discapacidad, incapacidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
niedołęstwo, osłabienie, niepełnosprawność, niezdolność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
слабость , ослабление , инвалидность , неспособность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
недужість , ослаблення , інвалідність , нездатність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
zwakheid, verzwakking, handicap, onvermogen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
Gebrechlichkeit, Schwächung, Behinderung, Unfähigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی