جدول جو
جدول جو

معنی گازری - جستجوی لغت در جدول جو

گازری
شغل و عمل گازر، رخت شویی
تصویری از گازری
تصویر گازری
فرهنگ فارسی عمید
گازری
دیدن گازرد به خواب، دلیل بر مردی بود که بر دست او خیرات و احسان رود و ثواب یابد. جابر مغربی
اگر درخواب بیند گازری می کرد و گازر نبود، دلیل که از معصیت توبه کند و توفیق طاعت یابد. زیرا چون به تاویل غم است و گازر پاک کننده چرک است پس، دلیل که به حق بازگردد. محمد بن سیرین
دیدن گازر به خواب، دلیل است که از غم برهد و از معصیت توبه کند، خاصه جامه را پاک شوید.
اگر درخواب دید جامه وی بدرید، دلیل که توبه بشکند. اگر بیند جامه از شستن سفید شد، دلیل که توبه نصوح کند. اگربه خلاف این بیند، دلیل که پیوسته درمعصیت است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گالری
تصویر گالری
مکانی که آثار هنری در آن به معرض دید گذاشته می شود، سرسرا، تالار، راهرو، دالان
فرهنگ فارسی عمید
از وسایل نقلیه با گردونۀ دوچرخه یا چهار چرخه که به اسب یا الاغ می بندند و بیشتر برای باربری از آن استفاده می کنند، هر چیز ناپایدار و بی ثبات و ناپاینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گازر
تصویر گازر
کسی که پیشه اش رخت شویی است، رخت شوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گازرک
تصویر گازرک
مصغر گازر، گازر، در علم زیست شناسی دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به یازر و روحی یازری شاعر معاصر امیر علیشیر نوائی نیز منسوب بدانجاست. رجوع به روحی یازری شود
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از طایفۀ جانکی سردسیر هفت لنگ بختیاری است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
رجوع به گالاری شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
قسمی گیاه طبی برای درد شکم. در بم به این اسم خوانده میشود
لغت نامه دهخدا
(زُ / زَ رَ)
تصغیر گازر. (برهان). رجوع به گازر شود
لغت نامه دهخدا
(زُ / زَ رَ)
نام پرنده ای است که در کنارهای آب نشیند و دم خود را جنباند و به زمین زند، و عربان صعوه گویندش. (برهان). دم جنبانک
لغت نامه دهخدا
(َز)
حاکم نشین کانتون مانش از بخش کوتانس ساحل سین دارای 1195 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن علی بن عمرالمازری مکنی به ابوعبدالله (453-536 هجری قمری) محدث و از فقهای مالکی است. وی به مازر (در جزیره صقلیه) منسوب است. او راست ’المعلم’ و ’ایضاح المحصول فی برهان الاصول’ و کتابهای متعددی در ادب. وی در ’المهدیه’ درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 945). مازری از دشمنان سرسخت غزالی بود. (غزالی نامه تألیف همائی، 288). و رجوع به همین مأخذ ص 288 و 379 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاری
تصویر گاری
قسمی دستگاه حمل با چرخ که اسب آنرا کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازر
تصویر گازر
رختشوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گالری
تصویر گالری
راهرو، دهلیز، دالان، نمایشگاه آثارهنری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازرک
تصویر گازرک
تصغیر گازر، دم جنبانک صعوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازر
تصویر گازر
((زُ یا زَ))
رخت شوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاری
تصویر گاری
بی ثبات، ناپایدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاری
تصویر گاری
((پس.))
پسوندی است که به آخر ریشه فعل، مصدر مرخم و اسم معنی افزوده می شود و معنای حاصل مصدری می دهد. مانند، رستگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاری
تصویر گاری
ارابه، ارابه ای که با اسب کشیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گالری
تصویر گالری
((ل))
سرسرا، دالان، جای نگه داری و نمایش آثار هنری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گازی
تصویر گازی
Gaseous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گازی
تصویر گازی
gazeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گذر کردن اتفاقی، گذری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از گازی
تصویر گازی
gaseoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گازی
تصویر گازی
gasvormig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گازی
تصویر گازی
gassoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گازی
تصویر گازی
gasoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گازی
تصویر گازی
газоподібний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گازی
تصویر گازی
газообразный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گازی
تصویر گازی
gazowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گازی
تصویر گازی
gasförmig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گازی
تصویر گازی
गैसी
دیکشنری فارسی به هندی