جدول جو
جدول جو

معنی گارمن - جستجوی لغت در جدول جو

گارمن
(مُ)
مأخوذ از کلمه لالا، مربی مرد طفلی از اطفال اعیان. مقابل دده که زن است. لالا. پرستار کودک. حاضن: مگر شاه با لله اش بازی میکند؟ مگر بازی شاه با لله است ؟
لغت نامه دهخدا
گارمن
آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارمن
تصویر کارمن
(دخترانه)
قرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گارسن
تصویر گارسن
پیشخدمت رستوران، هتل یا مهمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ساز پرده دار شبیه جعبه که هنگام نواختن روی دست می گیرند و پره های آن را با انگشت فشار می دهند، آکوردئون
فرهنگ فارسی عمید
(گَ مِ)
دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو و شهرستان شاهرود، واقعدر 2000گزی قلعه نو 3000گزی شوسۀ شاهرود به گرگان. هوای آن معتدل و دارای 900 تن سکنه است. آب آنجا از قنات، شغل اهالی زراعت غلات، بنشن، و گله داری و مکاری. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ایالت. (هت گارون) در ارتفاعات لانگدوک قرار دارد. حدود آن به سلسلۀ جبال پیرنه و سرحد اسپانیا میرسد. مساحت آن 6290 هزار گز مربع است. این ایالت شامل 2 ارندویسمان و 39 کانتون و 589 کمون است. در حدود 431505 تن سکنه دارد. این ایالت جزء هفدهمین ناحیۀ نظامی است. محصولات آنجا غلات، گندم، ذرت است. در قسمت های کوهستانی این ایالت جنگلهای انبوه و آبهای معدنی است، و دارای منظره های زیبا و دلکشی است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
فرانسوا. متولد در ورسای. قفل ساز لویی 16. سازندۀ ’گنجۀ آهنین’ معروف، که وی سپس راز آن را فاش کرد. (1751- 1795 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ارمنستان. ارمینیه. ارمنیه. ولایتی است از کوهستان آذربایجان و مولد شیرین مشهور آنجا بوده و ابریشم ارمنی منسوب بدانجاست. (برهان قاطع) (مؤید الفضلاء). سرزمین ارمنستان بین آذربایجان و قفقاز و آسیای صغیر. این نام در کتیبۀ بیستون داریوش بزرگ بصورت ارمین آمده. (ایران باستان ص 1452، 1571، 1596) :
از ادبا عالمی فرست به ماچین
وز امرا شحنه ای فرست به ارمن.
فرخی.
رضوان ملک خسرو مالک رقاب اوست
ارمن بهشت عدن شد از کوثر سخاش.
خاقانی.
خاص کن این ملک جهان بر عموم
هم ملک ارمن و هم شاه روم.
نظامی.
لشکر شام و ارمن و دیاربکر و خراسان و خوارزم و دیگر مواضع را که چشم بر دیار و امصار عراق نهاده بودند و گردن طمع یازیده منقار بازگرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 12).
ور بحق دانسته ای جای نشست و خاست را
خواه در ارمن نشین و خواه در ابخاز خیز.
کاتبی.
و رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 78 و حبط ج 2 ص 371 و 376، 416 و ایران باستان ص 2290 و 2291 و جهانگشای جوینی چ لیدن ص 170 و 177 و ارمنستان و ارمنیه شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
مخفف ((اگر من)) باشد در محاورات. (برهان) :
ای دل بهوای ارمن ار من باشم
خالی نکنم ز دل حزن زن باشم
وی چرخ اگر بحیله بیرون نکنم
گاو تو از آن خرمن خر من باشم.
طغرل سلجوقی
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شطی به فرانسه که در درۀ آران (پیرنه اسپانیول) نبعان یا بدو به اقیانوس اطلس ریزد: طول آن 350 هزار گز، نواحی ذیل را مشروب میکند:
گارون علیا، تارن و گارون، لت و گارون، ژیروند و شارانت، ماریتیم، و از سنت گدن مر، تولوز، آژان، مارماند، لارئول، بردو عبور میکند و اریر، تارن، ل و درنی از جانب یمین بدان میریزد و از جانب یسار، ساو، ژر و بائیز درآن وارد میشود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
این درخت را که از نوع پستنک میباشد در نور و گرگان بارانک، در طوالش می انز، در کوهپایۀ گیلان راج اربو، در کلارستاق المدلی، درکجور الندری، در رامسر گارن و در خلخال مله میخوانند. رجوع به بارانک شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 233)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارمن
تصویر ارمن
ارمنستان، ارمنیه، ولایتی است از کوهستان آذربایجان
فرهنگ لغت هوشیار
گاره پسوند یست که بجای کار در بعض کلمات آید و صفت فاعلی سازد: ستمگاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گارسن
تصویر گارسن
پیش خدمت مهمانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
گارمن گارمون قارمون} گارمونیکا {روسی شلالک از سازها آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گارمون
تصویر گارمون
((مُ))
گارمن. گارمان. قارمون. قارمان، آلت موسیقی پرده دار شبیه جعبه که به هنگام نواختن آن را در دست گیرند و پرده های آن را با انگشت فشار دهند
فرهنگ فارسی معین
درختچه ای جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در انوار کلی شیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
برگشت هر چیز، گرداننده
فرهنگ گویش مازندرانی
ران
فرهنگ گویش مازندرانی