گذشتن، گذر کردن، برای مثال هر که نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (رودکی - ۵۳۲) بخشش، بخشایش، صرف نظر کردن از چیزی گذشت داشتن: عفو و بخشایش داشتن گذشت کردن: عفو کردن، بخشودن
گذشتن، گذر کردن، برای مِثال هر که نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (رودکی - ۵۳۲) بخشش، بخشایش، صرف نظر کردن از چیزی گذشت داشتن: عفو و بخشایش داشتن گذشت کردن: عفو کردن، بخشودن
گذشتن عبور، سپری شدن مرور (زمان) : هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد زهیچ آموزگار. (رودکی)، بخشایش عفو، بلند همتی جوانمردی: شماها نمیدانید چه شیرین است وقتی آدم میتواند گذشت داشته باشد فدارکاری کند، راه گذرگاه، جز بجز صرف نظر از (گذشت از... از گذشت) : ای شرع پروری که گذشت از جناب تو دولت بهر دری که رود ایرمان بود. (کمال اسماعیل) از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی عالم دین را نیارد کس معمر داشتن، (سنائی)، آن سوی آن طرف آن جانب: گذشت دریای شور مکه معظمه است. (یعنی از دریای شور گذشته در آن طرف مکه معظمه است)، گذشته رفته: گذشت برگشت ندارد
گذشتن عبور، سپری شدن مرور (زمان) : هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد زهیچ آموزگار. (رودکی)، بخشایش عفو، بلند همتی جوانمردی: شماها نمیدانید چه شیرین است وقتی آدم میتواند گذشت داشته باشد فدارکاری کند، راه گذرگاه، جز بجز صرف نظر از (گذشت از... از گذشت) : ای شرع پروری که گذشت از جناب تو دولت بهر دری که رود ایرمان بود. (کمال اسماعیل) از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی عالم دین را نیارد کس معمر داشتن، (سنائی)، آن سوی آن طرف آن جانب: گذشت دریای شور مکه معظمه است. (یعنی از دریای شور گذشته در آن طرف مکه معظمه است)، گذشته رفته: گذشت برگشت ندارد