جدول جو
جدول جو

معنی گاب - جستجوی لغت در جدول جو

گاب
در لهجۀ عوام بمعنی گاو است،
- امثال:
آبم است و گابم است نوبت آسیابم است، یک سر است و هزار سودا، رجوع به امثال و حکم دهخدا شود
لغت نامه دهخدا
گاب
گاو: آبم است و گابم است نوبت آسیابم است (یک سراست و هزار سودا)
تصویری از گاب
تصویر گاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاب
تصویر زاب
(پسرانه)
زو، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند طهماسب و از نسل فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گاباره
تصویر گاباره
گواره
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، مغار، دهار، مغاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تگاب
تصویر تگاب
تکاب، آب باریک، زمینی که آب کم و باریکی در آن جاری باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاباردین
تصویر گاباردین
نوعی پارچۀ ضخیم که از آن لباس می دوزند
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
نام قدیم اصفهان کنونی که جزء ولایت پریتکان بود. (ایران باستان صص 2015- 2016- 2092). و رجوع به گابه و گابس و گابیان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
محلی است. ارشک، آسور و بابل و پارس وماد و ارمنستان را تا کوه های گاب که (قفقاز) و تا ساحل دریای بزرگ (مغرب میانه) باطاعت درآورد و سالهای بسیار در بابل سلطنت کرد. (ایران باستان ص 2595)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
کرسی کانتون لاند، از ایالت مونت دمارسن فرانسه، دارای 1230 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(یِ)
اسقف هراتی که از راه بسیار دور آمده بود تا در مجمعی که آکاس در زمان سلطنت ولاش دعوت کرده بود شرکت کند و این مجمع در سلوکیه (سلوسی) منعقد شود و فقط دوازده اسقف در آن شرکت کردندکه از آنجمله گابریل است. و سه قانون مهم در آنجا بتصویب رسید و اصول مذهبی نسطوری مذهب قطعی و منحصر عیسویان ایران شد. (ایران در زمان ساسانیان ص 206)
لغت نامه دهخدا
گابریل، برادر سکموند باتوری ولیعهد ارول بود، وی در سال 1607م، امیر ارول گشت ولی از عهده برنیامد و حرکات زشتی از وی بروز میکرد لذا اهالی وی را خلع کردند و سپس کشور او از تصرف این خاندان بیرون آمد، (قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
سردار رومی است که در ابتدا میخواست به مهرداد سوم کمک کند ولی در این اوان بطلمیوس سیزدهم اولت، (پادشاه مصر 80 - 51 قبل از میلاد) را تبعۀ وی از آن کشور بیرون کرده بودند و او نزد گابی نیوس آمده بود تا کمکی از او گرفته به مصر برگردد، پومپه هم سفارش او را به گابی نیوس کرده بود بعلاوه پول وافری هم داشت که خرج کند، (بروایتی دوازده هزار تالان به گابی نیوس میداد که به او کمک کند)، بنابراین او موفق گردید که گابی نیوس را از کمک کردن به مهرداد سوم منصرف دارد، (آپ پیان، کتاب سوریه ص 120)، بر اثر این وضع گابی نیوس مهرداد را توقیف کرد، خود بطرف مصر حرکت کرد و بعد که دید دولت روم این رفتار او رانپسندیده از ترس شکایت مهرداد سوم پولی در نهان گرفته او را فرار داد، (ایران باستان صص 2291 - 2292)
قاضی رومی، وی در تبعید سیسرون (48- 100 قبل از میلاد) دست داشته است
لغت نامه دهخدا
مباشر انبار گندم که والار شاک به او مزارعی بخشید که بنام او موسوم گردید و بعدها حکومت گابلیئان به اسم او منسوب شده است، (ایران در زمان ساسانیان ص 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
حبر و مداد باشد. (لغتنامۀ اسدی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زکاب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پیاله ای باشد از نقره و غیره که در ته آن لوله ای نصب کرده باشند و با آن شراب و گلاب و امثال آن در شیشه کنند و آنرا به عربی قیف گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء). رجوع به تکاب شود، زمین نشیب پرسبزه و علف را نیز گویند که آب باران بر آن بدود و جابجا بماند. رجوع به تکاب و تکاو شود، جنگ و خصومت را نیز گفته اند، نام پرده ای است از موسیقی. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء). رجوع به تکاو شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شهری است در تونس، بندر خلیج گابس دارای 18600 سکنه و آن واحه ای است که در آن زراعت میشود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
یکی از مستعمرات فرانسه که از 1910 بخشی از افریقای فرانسه بشمار میرود. 2750000 هزار گز مساحت و 400000 تن سکنه دارد
شطی در منطقۀ حارۀ افریقا که به اقیانوس اطلس ریزد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام قدیم اصفهان است. موقعی که طوایف غرب به دو شعبه تقسیم شدند، یک شعبه به طرف جنوب رفتند که مرکز آنها ظاهراً شهر اسپاهان بوده، و در ابتدای قرن هفتم قبل از میلاد مطابق آثار تاریخی آشوری هنوز انزان و ایلام متحد بودند و روابط سیاسی با حکومت آشور داشتند ولی پس از چندی سلطنت ایلام که مدّت دو هزار سال طول کشیده بود منقرض شده و انزان تقریباً استقلال کامل یافت و مرکز خود را در شهر گابه در محلی فعلی اسپاهان قرار داد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 413). و رجوع به ص 215 همان کتاب شود. و رجوع به گابیان و گابی ین و گابس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باب
تصویر باب
بابا، پدر، اب، والد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راب
تصویر راب
شوهر مادر، نا پدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاب
تصویر زاب
به آزنوشیدن، با خود بردن کشان و شتابان، سخت راندن شتررا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاب
تصویر ذاب
دشنام دریدگی گستاخی آک (عیب)، کاستی کمی، گداخته ناآرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساب
تصویر ساب
خیک بزرگ غراره چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از} گاوردین {فرانسوی کهن که به گونه ای گبه (جبه تازی شده آن گفته میشده خشوانه گونه ای پارچه، بارانی گونه ای روپوش پارچه پشمی دارای تارو پود فشرده، مانتو غیر قابل نفوذ (امپر مابل) که از پارچه مذکور سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاباره
تصویر گاباره
((رِ))
گله گاو، غار، شکاف. گاپاره نیز به این معنی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تگاب
تصویر تگاب
((تَ))
قیف، پرده ای است در موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاز
تصویر گاز
گاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قاب
تصویر قاب
چارچوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاب
تصویر زاب
صفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناب
تصویر ناب
خالص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاب
تصویر تاب
طاقت، تحمل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاه
تصویر گاه
وقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاس
تصویر گاس
حدس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاز
تصویر گاز
گاز
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی گیاه شبیه زیره که خوراکی نیست
فرهنگ گویش مازندرانی