کفشی که در خانه به پا می کنند، دمپایی، به صورت ایستاده، ویژگی بیماری که بدون بستری کردن مورد معالجه قرار می گیرد مثلاً بیمار سرپایی، ویژگی معالجه ای که بدون بستری کردن انجام می شود مثلاً معالجۀ سرپایی، ویژگی قسمتی در بیمارستان که در آن، بدون بستری کردن معالجه صورت می گیرد مثلاً بخش سرپایی، ویژگی کسی که ایستاده کار کند و موقع کار نتواند بنشیند مانند پیشخدمت، خانه شاگرد و شاگرد پادو، جماعی که سر پا صورت گیرد، زناکاری، فاحشه
کفشی که در خانه به پا می کنند، دمپایی، به صورت ایستاده، ویژگی بیماری که بدون بستری کردن مورد معالجه قرار می گیرد مثلاً بیمار سرپایی، ویژگی معالجه ای که بدون بستری کردن انجام می شود مثلاً معالجۀ سرپایی، ویژگی قسمتی در بیمارستان که در آن، بدون بستری کردن معالجه صورت می گیرد مثلاً بخش سرپایی، ویژگی کسی که ایستاده کار کند و موقع کار نتواند بنشیند مانند پیشخدمت، خانه شاگرد و شاگرد پادو، جماعی که سر پا صورت گیرد، زناکاری، فاحشه
پادشاهی، (فرهنگ فارسی معین) : کارش آن بود کآن کیایی یافت از چنان پیشه پادشایی یافت، نظامی (هفت پیکر ص 104)، شام دیلم گله که چاکر توست مشکبو از کیایی در توست، نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 29)، ، حکومت، ولایت (مطلقاً)، بزرگی، سروری، (فرهنگ فارسی معین) : گویی از جان کسی حدیث کند چه کنم از کیایی آن دارم، انوری، مرا کاندر کیایی جز دلی نیست تو را بر دل از آن باری نباشد، انوری، فی الجمله وزیر ... آن دو بزرگ را به دست حشم خوارزم بازداد و در ایذا و مطالبت وصیت می کرد تا اصداف کیایی ایشان از درر نعمت تهی گردانید، (المضاف الی بدایع الازمان ص 8)، چه سود افسوس من کز کدخدایی جز این مویی ندارم در کیایی، نظامی، خوشتر آید تو را کبابی گور از هزاران چنین کیایی شور، نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 87)، ، حکومت طبرستان (خصوصاً)، (فرهنگ فارسی معین) : چون قصد کیا کرد به گرگان و به آمل بگذاشت کیا مملکت خویش و کیایی، منوچهری، بدی دیلم کیایی برگزیدی تبر بفروختی زوبین خریدی، نظامی، ، خداوندی و مالکیت یا دهقنت، (هفت پیکر چ وحید حاشیۀ ص 333) : گفت باغیم در کیایی بود کآشناییش روشنایی بود، نظامی (هفت پیکر ایضاً)، ، دیلمی، منسوب به کیا: در همه عراق توان گفت که مردی لشکری چنانکه به کار آید، نیست، هستندی گروهی کیایی فراخ شلوار، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 263)
پادشاهی، (فرهنگ فارسی معین) : کارش آن بود کآن کیایی یافت از چنان پیشه پادشایی یافت، نظامی (هفت پیکر ص 104)، شام دیلم گله که چاکر توست مشکبو از کیایی در توست، نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 29)، ، حکومت، ولایت (مطلقاً)، بزرگی، سروری، (فرهنگ فارسی معین) : گویی از جان کسی حدیث کند چه کنم از کیایی آن دارم، انوری، مرا کاندر کیایی جز دلی نیست تو را بر دل از آن باری نباشد، انوری، فی الجمله وزیر ... آن دو بزرگ را به دست حشم خوارزم بازداد و در ایذا و مطالبت وصیت می کرد تا اصداف کیایی ایشان از دُرر نعمت تهی گردانید، (المضاف الی بدایع الازمان ص 8)، چه سود افسوس من کز کدخدایی جز این مویی ندارم در کیایی، نظامی، خوشتر آید تو را کبابی گور از هزاران چنین کیایی شور، نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 87)، ، حکومت طبرستان (خصوصاً)، (فرهنگ فارسی معین) : چون قصد کیا کرد به گرگان و به آمل بگذاشت کیا مملکت خویش و کیایی، منوچهری، بدی دیلم کیایی برگزیدی تبر بفروختی زوبین خریدی، نظامی، ، خداوندی و مالکیت یا دهقنت، (هفت پیکر چ وحید حاشیۀ ص 333) : گفت باغیم در کیایی بود کآشناییش روشنایی بود، نظامی (هفت پیکر ایضاً)، ، دیلمی، منسوب به کیا: در همه عراق توان گفت که مردی لشکری چنانکه به کار آید، نیست، هستندی گروهی کیایی فراخ شلوار، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 263)
از مردم کیگا، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، احول، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - مثل کیگاییها، لوچ، احول، (از امثال و حکم ص 1476)، رجوع به کیگا شود
از مردم کیگا، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، احول، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - مثل کیگاییها، لوچ، احول، (از امثال و حکم ص 1476)، رجوع به کیگا شود
حالت و کیفیت زیبا. توضیح: عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیئی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد و آن امری است نسبی. یا زیبایی اندام تناسب مجموعه اندام که برای حصول تمرینات خاصی وجود دارد و مسابقاتی هم برای بهترین فرد ازین لحاظ ترتیب دهند
حالت و کیفیت زیبا. توضیح: عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیئی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد و آن امری است نسبی. یا زیبایی اندام تناسب مجموعه اندام که برای حصول تمرینات خاصی وجود دارد و مسابقاتی هم برای بهترین فرد ازین لحاظ ترتیب دهند