- کیپ
- پر، انباشته، درهم رفته و به هم چسبیده، تنگ هم، چفت هم
معنی کیپ - جستجوی لغت در جدول جو
- کیپ
- محکم پیوسته شدن، بهم پیوسته، متصل
- کیپ
- پر، انباشته، به هم پیوسته، بسته، گرفته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکنبه گوسفند که در آن گوشت قیمه و برنج و لپه و جز آن آکنده پزند و خورند
همدستگان، هم گروه
دسته ای از کارگران که به کاری مشغول باشند
دسته، گروه
چهرمان
تراشه
نماهنگ
روگرفت
واژه ای در تبلیغات که مترادف تبلیغ شدید هر فیلم است و در آن از رادیو، تلوزیون و حضور شخصی بازیگران فیلم استفاده می شود
مذهب
یک نوع بست که برای دوختن بلباس بجای دگمه دوخته شود
نمونه بارز یکدسته، دسته، گروه، نوع، جنس، صنف
نوعی اتومبیل محکم و سبک که از عهده حرکت در جاده های ناهموار برآید
چپق کوچک
پادشاهی، شاهی مثلاً کلاه کیی
پیخ
چرک سفیدی که در گوشۀ چشم یا میان مژه ها جمع می شود، قی، خیم، رمص، ریمه، ژفک
چرک سفیدی که در گوشۀ چشم یا میان مژه ها جمع می شود، قی، خیم، رمص، ریمه، ژفک
پراکنده، پریشان، کم، اندک، خرد، آهسته
زیرک، زرنگ، باهوش، هوشیار، عاقل و دانا
برش، قطع، مقطع، نوعی مدل مو مخصوص خانم ها
نوعی پارچۀ لطیف از ابریشم طبیعی یا مصنوعی
فرشی که از پشم یا کرک می مالند، ساکیز، نمد
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، گپی، قرد، برای مثال شیری که پیل بشکند از بیم تیغ تو / اندر ولایت تو چو کپی رود ستان (فرخی - ۳۳۰)
بزرگ، صاحب، خداوند، پادشاه، حاکم، مرزبان، پهلوان
دین، مذهب، روش، آیین
در ورزش شطرنج حالتی که در آن شاه به وسیلۀ یکی از مهره های حریف تهدید می شود
در ورزش شطرنج هنگام کیش دادن به شاه حریف گفته می شود
هنگام دور کردن پرندگان به کار می رود
نوعی پارچه از جنس کتان، خیش
ترکش
در ورزش شطرنج حالتی که در آن شاه به وسیلۀ یکی از مهره های حریف تهدید می شود
در ورزش شطرنج هنگام کیش دادن به شاه حریف گفته می شود
هنگام دور کردن پرندگان به کار می رود
نوعی پارچه از جنس کتان، خیش
ترکش
وسیله ای با شکل و اندازه های مختلف از جنس چرم، پارچه، پلاستیک و مانند آن برای حمل اشیای گوناگون
نوعی شیرینی که از آرد، تخم مرغ، شیر، شکر و مانند آن تهیه می شود
کک
کک
واحدی نظامی، پایین تر از لشکر و شامل چند هنگ
دسته ای از مردم با خصوصیات مشترک، شخصیتی که نمونۀ عالی و بارز از یک صنف یا یک دسته از مردم است، نحوۀ لباس پوشیدن یک شخص مثلاً خوش تیپ
دسته ای از مردم با خصوصیات مشترک، شخصیتی که نمونۀ عالی و بارز از یک صنف یا یک دسته از مردم است، نحوۀ لباس پوشیدن یک شخص مثلاً خوش تیپ
مکر، حیله، فریب، گول، قلّاشی، خدعه، روغان، ترب، حقّه، ستاوه، دلام، ریو، نیرنگ، شکیل، کلک، خاتوله، تزویر، نارو، تنبل، احتیال، شید، ترفند، دستان، چاره، گربه شانی، دغلی، اشکیل، غدر، دویل