بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ترسیدن و دل بد کردن از چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کعت عنه کیعاً و کیعوعهً، ترسیدم و بددل کردم از آن. (منتهی الارب)
بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ترسیدن و دل بد کردن از چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کعت عنه کیعاً و کَیْعوعهً، ترسیدم و بددل کردم از آن. (منتهی الارب)
دین، مذهب، روش، آیین در ورزش شطرنج حالتی که در آن شاه به وسیلۀ یکی از مهره های حریف تهدید می شود در ورزش شطرنج هنگام کیش دادن به شاه حریف گفته می شود هنگام دور کردن پرندگان به کار می رود نوعی پارچه از جنس کتان، خیش ترکش
دین، مذهب، روش، آیین در ورزش شطرنج حالتی که در آن شاه به وسیلۀ یکی از مهره های حریف تهدید می شود در ورزش شطرنج هنگام کیش دادن به شاه حریف گفته می شود هنگام دور کردن پرندگان به کار می رود نوعی پارچه از جنس کتان، خیش ترکش
بغض و دشمنی که انسان در دل نگه دارد، دشمنی، عداوت، کینه، جنگ، انتقام کین ایرج: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو کردی «کین ایرج» را سرآغاز / جهان را کین ایرج نوشدی باز (نظامی۱۴ - ۱۸۱) کین سیاوش: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، کین سیاووش، برای مثال چو زخمه راندی از کین سیاوش / پر از خون سیاوشان شدی گوش (نظامی۱۴ - ۱۸۱) کین سیاووش: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، کین سیاوش کین آختن: کینه کشیدن، انتقام گرفتن، کنایه از جنگ کردن برای مثال همی برد بر هر سوی تاختن / بدان تاختن بود کین آختن (فردوسی - ۸/۲۲۰)
بغض و دشمنی که انسان در دل نگه دارد، دشمنی، عداوت، کینه، جنگ، انتقام کین ایرج: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو کردی «کین ایرج» را سرآغاز / جهان را کین ایرج نوشدی باز (نظامی۱۴ - ۱۸۱) کین سیاوش: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، کین سیاووش، برای مِثال چو زخمه راندی از کین سیاوش / پر از خون سیاوشان شدی گوش (نظامی۱۴ - ۱۸۱) کین سیاووش: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، کین سیاوش کین آختن: کینه کشیدن، انتقام گرفتن، کنایه از جنگ کردن برای مِثال همی برد بر هر سوی تاختن / بدان تاختن بود کین آختن (فردوسی - ۸/۲۲۰)
ابن جراح بن ملیح الرؤاسی، مکنی به ابوسفیان. از فقیهان و دانشمندان و محدثان و مفسران است. وی به سال 197 هجری قمری وفات یافت. او راست: کتاب السنن و تفسیری بر قرآن کریم. (الفهرست ابن الندیم). و نیز رجوع به تتمۀ صوان الحکمه و الاعلام زرکلی و رجوع به ابوسفیان (وکیع) در این لغت نامه شود
ابن جراح بن ملیح الرؤاسی، مکنی به ابوسفیان. از فقیهان و دانشمندان و محدثان و مفسران است. وی به سال 197 هجری قمری وفات یافت. او راست: کتاب السنن و تفسیری بر قرآن کریم. (الفهرست ابن الندیم). و نیز رجوع به تتمۀ صوان الحکمه و الاعلام زرکلی و رجوع به ابوسفیان (وکیع) در این لغت نامه شود
مشک استوار که از وی آب نزهد. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اسب استوار که خوی نکند. (منتهی الارب) (آنندراج) : فرس وکیع، اسبی سخت. (مهذب الاسماء) ، پوستین درشت و سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دل استوار یا دلی که آن را دو چشم بینا و دو گوش شنوا باشد، لئیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) : فلان وکیع لکیع، او لئیم و ناکس است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گوسفند که دیگر گوسفندان پیرو آن باشند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
مشک استوار که از وی آب نزهد. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اسب استوار که خوی نکند. (منتهی الارب) (آنندراج) : فرس وکیع، اسبی سخت. (مهذب الاسماء) ، پوستین درشت و سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دل استوار یا دلی که آن را دو چشم بینا و دو گوش شنوا باشد، لئیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) : فلان وکیع لکیع، او لئیم و ناکس است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گوسفند که دیگر گوسفندان پیرو آن باشند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)