جدول جو
جدول جو

معنی کیتس - جستجوی لغت در جدول جو

کیتس
جان، شاعر انگلیسی که به سال 1795 میلادی در ’فینسبوری’ متولد شد و به سال 1821 در ’روم’ درگذشت، او در رشتۀ پزشکی (جراحی) تحصیل می کرد و به علت علاقۀ شدیدی که به شعر داشت تحصیل خود را رها کرد و در سال 1817 در 21سالگی اولین مجموعۀ اشعارش را منتشر ساخت ولی نتوانست در ردیف شعرای معاصر خود قرار گیرد، آثار معروف او ’روی یک گلدان یونانی’ و ’به بلبل’ و ’به پائیز’ است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیوس
تصویر کیوس
(پسرانه)
نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیس
تصویر کیس
چروک و چین و شکن فرش یا جامه یا پارچه و مانند آن
کیسه، توبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیس
تصویر کیس
زیرک، زرنگ، باهوش، هوشیار، عاقل و دانا
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
نژاد بومی کشور گواتمالا است. ویرانه های معابد و اهرامی که از این قوم بر جای مانده است نمایندۀ تمدن درخشان آنان می باشد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَیْ یِ)
ابن ابی کیس. محدث است. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدثان نقش برجسته ای در حفظ و گسترش علم حدیث داشتند. آنان با استفاده از قدرت حافظه، پژوهش های میدانی و مصاحبه با راویان مختلف، احادیث صحیح را شناسایی و برای نسل های بعدی ثبت کردند. محدثان در دوران های مختلف با ایجاد قواعد علمی برای بررسی سند و متن حدیث، یکی از مهم ترین ارکان حفظ اصالت دین اسلام را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(کَیْ یِ)
زیرک. (دهار). زیرک و ظریف. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک و ظریف و باکیاست. ج، کیسی ̍. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیرک و دانا. (غیاث). زیرک. باهوش. ج، اکیاس. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در صنعت اصحاب ضیعت ماهر و در مباشرت اشغال دهقانی کیس و قادر. (سندبادنامه ص 154)
لغت نامه دهخدا
چین و شکنج را گویند، (برهان) (آنندراج)، چین و تاه و شکنج، (ناظم الاطباء)، چین، شکنج، چروک (پوست و پارچه و غیره)، (فرهنگ فارسی معین)، نورد، چین، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- کیس افتادن در جامه، چین و چروک پیدا کردن، رجوع به ترکیب های بعد شود،
- کیس برداشتن، چین پیدا کردن، چین و چروک شدن، رجوع به کیس خوردن و کیس شدن شود،
- کیس خوردگی، حالت و چگونگی کیس خورده، چین و چروک یافته،
- کیس خوردن (درتداول عامه)، چین خوردن، (فرهنگ فارسی معین)، چین و چروک شدن،
- کیس خورده، چین و چروک شده، چین خورده، رجوع به ترکیب قبل شود،
- کیس شدن، کیس خوردن، چین و چروک شدن، تاه و شکنج برداشتن جامه و فرش و جز آنها، و رجوع به ترکیب های قبل شود
لغت نامه دهخدا
شهرکی است به ناحیت پارس میان کوه، سردسیر، جایی با هوای درست و نعمت بسیار، (از حدود العالم چ دانشگاه ص 135)
لغت نامه دهخدا
کیسۀ سیم و زر، لأنه یجمعها، ج، اکیاس، کیسه، (منتهی الارب)، کیسۀ سیم و زرو توبره و خریطه، (آنندراج)، به عربی توبره و خریطه را خوانند، (برهان)، کیسه ای که در آن درم و دینار ریزند، (ناظم الاطباء)، آنچه در آن درهم و دینار و مروارید و یاقوت ریزند، (از اقرب الموارد) :
گر به من قیمت آن کارد فرستد شاید
سیم چندانی یابد که نگنجد در کیس،
سوزنی،
مسئلۀ کیس ار بپرسد کس تو را
گو نگنجد گنج حق در کیسها،
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 199)،
نبرده فضلۀ معنی ز کیس و کاسۀ کس
که بار منت خود به که بار منت خلق،
نظام قاری (دیوان ص 118)،
- کیس الراعی، کیسۀ چوپان، چنتۀ چوپان، کیسۀ کشیش، چمبرک، چمبر، (فرهنگ فارسی معین: کیسه)، رجوع به کیسۀ کشیش ذیل ترکیب های کیسه شود،
، کیسه، (دهار)، کیسه (مطلقاً)، (فرهنگ فارسی معین)،
- کیس فدا (فدی)، آن است که مخالف، به وقت هزیمت، کیسه های زر انداخته بگریزد تا به زر مشغول شده تعاقب او نکنند، (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
چون طلب شه، ره گریزش بربست
نایژه بگشاد حوض رنگ رزان را
گنج روان را که مهرخازن او داشت
پردۀ او ساخت رستگاری جان را
سینه برش را که کوه موکب او بود
کیس فدا کرد وسود یافت زیان را،
ابوالفرج رونی (از فرهنگ فارسی معین)،
و رجوع به ’کیش فدا’ شود،
، آتون که بچه دان باشد، (منتهی الارب) (آنندراج)، پرده ای که بچه را در زهدان احاطه دارد، (ناظم الاطباء)، بچه دان، اتون، (فرهنگ فارسی معین)، مشیمه، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مشیمه به جهت تشبیه آن به کیس که در آن نفقه نگاه دارند، (ازاقرب الموارد)، و رجوع به ’کیسۀ حول جنین’ ذیل ترکیب های کیسه شود، پوست خایه، (ناظم الاطباء)، مجرای تنگی است که از فراهم آمدن اطراف صفاق پیدا آید و چون به زیر آید کیسۀ بیضتین شود، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
به لغت ژند و پاژند بمعنی کوچک و خرد باشد و عربان صغیر گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
مرغ سنگ خوار که بیشتر سنگ ریزه خورد. (فرهنگ رشیدی). نام پرنده ای است که بیشتر سنگ ریزه خورد، و آن را سنگخوارک گویند، و در فرهنگها بعد از ’یا’، ’تا’ آورده اند و برهان بعد ’یا’ به جای تای مثناه فوقانی بای موحدۀ تحتانی آورده و گفته مرغی است... (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به کیبو شود
لغت نامه دهخدا
مرغزاری طویل و عریض است که شش فرسنگ در سه فرسنگ مساحت دارد و میان کرج و گرهرود و همدان و ساوه واقع بوده است، رجوع به نزهه القلوب چ گای لیسترنج ج 3 صص 69- 195 و 221 و مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
پایتخت کشور جمهوری ’اکوادور’ در امریکای جنوبی است که بر سلسله جبال آند و در ارتفاع 1850 گزی و در دامنۀ آتش فشان ’پیشن شا’ واقع است و 401800 تن سکنه دارد. این شهر دارای دانشگاه و رصدخانه و کتابخانه و کلیسای کهن است. (از لاروس) (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
(کَیْ یا)
بسیار زیرک و تیزهوش:
ای ز نعت تو عاجزو حیران
وهم حذاق و فکرت کیاس.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
کیسه، (فرهنگ فارسی معین)، نوعی تومور (غده) که محتوی مایع یا نیم مایع باشد، (از لاروس)، رجوع به معنی آخر کیسه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تِ)
زن کنت یا بیوۀ کنت، زنی که مالک یک کنت نشین باشد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
ارنست دیتس متولد 1878 میلادی باستانشناس اتریشی، وی در وین (باستانشناسی اسلامی) و در ایالات متحدۀ امریکا و استانبول (تاریخ هنر) تدریس کرده است، تخصص وی در هنر آسیایی است و بهمین جهت به شرق نزدیک و شرق میانه سفر و در آنجا حفاری کرده است، از آثار اوست: هنر اسلامی (1915 میلادی)، استانبول کهنه (1920 میلادی)، اصول منظره سازی ایرانی (1922 میلادی)، ایران، بناهای اسلامی خراسان (1923 میلادی)، هنر هندی (1925 میلادی)، هنر اسلامی (1925 میلادی)، موزائیکهای بیزانسی در یونان (1931 میلادی)، آسیای بی پرده (1934 میلادی)، هنر ایرانی (1944 میلادی)، و هنر ترکی (1948 میلادی)، (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
کلمه استفهام است مرکب از که و است که از حروف روابط است، و این در ذوی العقول و غیرذوی العقول مستعمل است، برخلاف ’چیست’ که در غیرذوی العقول مستعمل می شود، (از آنندراج)، که است ؟ چه کس است ؟ (فرهنگ فارسی معین)، صورتی یا مخففی از ’کی است’ و ’که است’، کدام کس است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کلمه فعل یعنی کی هست و چه کس است، (ناظم الاطباء)، من، (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) :
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست ؟
رودکی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
کیست کش وصل تو ندارد سود
کیست کش فرقت تو نگزاید؟
دقیقی (از یادداشت ایضاً)،
نگه کرد تا کیست زیشان سوار
عنان پیچ و گردنکش و نامدار،
فردوسی،
چه گویم که این بچۀ دیو کیست
پلنگ دورنگ است یا خود پری است،
فردوسی،
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کو نیست دشمن دشمن ؟
عنصری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
کیست که گوید تو را مگرنخوری می
می خور و داد طرب ز مستان بستان،
ابوحنیفۀ اسکافی،
کیست که پیغام من به شهر شروان برد
یک سخن از من بدان مرد سخندان برد،
جمال الدین عبدالرزاق،
ای خدای بی نهایت جز تو کیست
چون تویی بی حد و غایت جز تو کیست،
عطار،
کیست آن صوفی شکم خوار خسیس
تا بود با چون شما شاهان جلیس،
مولوی،
کیست آن یوسف دل حق جوی تو
چون اسیری بسته اندر کوی تو،
مولوی،
کیست آن ظالم که از باد بروت
ظلم کرده ست و خراشیده ست روت،
مولوی،
از آن بهره ورتر در آفاق کیست
که در ملک رانی به انصاف زیست،
سعدی (بوستان)،
که این را ندانم چه خوانند و کیست
نخواهد به سامان در این ملک زیست،
سعدی (بوستان)،
چنان است در مهتری شرط زیست
که هر کهتری را بدانی که کیست،
سعدی (بوستان)،
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانۀ کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانۀ کیست،
حافظ،
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانۀ کیست،
حافظ،
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانۀ کیست،
حافظ،
گر در شکست نفس به ما همعنان شوی
دانی در این مصاف که اسپ دونده کیست،
سالک قزوینی (از آنندراج)،
از سراب مهر و مه سیراب کی گردد خلیل
چشمۀ خضر و سواد لامکان پیداست کیست،
میرزا طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام برادر انوشیروان است. (برهان) (ناظم الاطباء). نام برادر اکبر انوشیروان بن غباد بوده که وقتی به حکم انوشیروان عادل حکمرانی تبرستان و خراسان داشته و با خاقان رزم کرده و بر او ظفر یافته است و خوارزم را مسخر نموده به هوشنگ نامی از اقارب خود سپرده تا غزنین و نهرواله به تصرف آورده دعوی پادشاهی نمودو آخر به دست انوشیروان هلاک شد و هفت سال در ولایات متفرقۀ خود حکمرانی داشته. و بعضی او را کیتوس خوانده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). نام برادر انوشیروان ساسانی و پسر قباد و نخستین ملک از ملوک باوندیۀ طبرستان است و جد اعلای این طبقه می باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در پهلوی، کائوس، پسر غباد و برادر انوشیروان. (حاشیۀ برهان چ معین). از فرمانروایان مازندران معاصر ساسانیان و پسر قباد بود که به سال 529 میلادی به حکومت مازندران فرستاده شد و هفت سال فرمانروایی کرد. (از ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 178) : و سیزدهم پدرش کیوس بن قباد بود برادر نوشروان ملک عادل و مادر تو فرزند ملک غازی... (قابوسنامه چ نفیسی ص 2). بعد از آنکه قبادبن فیروز مالک ممالک عجم گشت سلطنت آن دیار را به پسر بزرگتر خود کیوس ارزانی داشت و کیوس... مدت هفت سال حکومت کرد آنگاه میان او و برادرش انوشیروان مخالفت اتفاق افتاد و کیوس بر دست برادر اسیر گشت و به قتل رسید... (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 401). و رجوع به همین مأخذ ص 401 و 417 و ایران در زمان ساسانیان ص 353 به بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زیرکی. خلاف حمق. (منتهی الارب) (از آنندراج). زیرکی و فطانت. ضد حماقت. (ناظم الاطباء). عقل و ظرافت و فطنت و نیک تأنی کردن در کارها، و در حدیث است: ’هذا من کیس ابی هریره’،یعنی این امر از فقه و فطنت ابوهریره است نه از روایت او. (از اقرب الموارد) ، خرد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پختگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جوانمردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، طب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جماعت. (اقرب الموارد) ، جود، و گویند: فی قومه کیس علی الطعام. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کیو / کُ)
خوهل بود یعنی کژ. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 194). ناراست و کج را گویند. (برهان) (آنندراج). به معنی ناراست و کج و معوج آمده. (انجمن آرا). وریب. (فرهنگ اسدی نخجوانی). کژ. کج. مجازاً، ناشیگری. ناآزمودگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به جز بر آن صنمم عاشقی فسوس آید
که جز بر آن رخ او عاشقی کیوس آید.
دقیقی (از لغت فرس چ اقبال ص 194).
تیروش قد دوستانت راست
چون کمان قامت عدوت کیوس.
؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا شاعر).
، احول. چپ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کی وَ)
شهری در کنار دریای مرمره بود که در زمان اردشیر دوم به دست مهرداد پسرآریوبرزن تسخیر گردید. (از ایران باستان ص 1148)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کیو)
نام جزیره ای است که عذرا معشوقۀ وامق را آنجا فروختند. (برهان) (ناظم الاطباء). جزیره ای است که عذرا را در آنجا فروختند و منقلوس خرید. (فرهنگ اوبهی). نام جزیره ای از جزایر یونان واقع در مغرب آسیای صغیر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یا خیس، یکی از جزایر بحرالجزایر است که مورخین قدیم آن رامحل تولد امروس (همر) دانسته اند. این جزیره را زلزله ای در سال 1881 میلادی زیروزبر کرد. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی: کی یوس). ظاهراًکئوس (کیو) ، نام جزیره ای از مجمعالجزایر یونان دارای 75000 سکنه. (حاشیۀ برهان چ معین) :
چو رفتند سوی جزیره کیوس
یکی مرد بد نام او منقلوس.
عنصری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کیس
تصویر کیس
چین و شکنج را گویند زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
چند و چه اندازه و چقدر و از چه جنس، قطعات الکترونیکی قابل بارسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیوس
تصویر کیوس
بد دلی، سست گشتن، تنها خوردن، شتابی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه استفهام است مرکب از که و است که از حروف روابط است، کلمه فعل یعنی کی هست و چه کس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیس
تصویر کیس
چین خوردگی لباس یا پارچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیس
تصویر کیس
((کِ یْ))
وضعیت، سرگذشت و حالت، مورد، نمونه، جعبه ای که اجزای اصلی سخت افزاری رایانه براساس طرحی خاص در آن جای داده شود، محفظه، کازه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنتس
تصویر کنتس
((کُ تِ))
لقب همسر یا دختر کنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیست
تصویر کیست
کیسه ای با جدار غشایی در بافت ها، دارای ماده مایع یا نیمه جامد که ممکن است طبیعی یا مرضی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیس
تصویر کیس
((کَ یُِ))
زیرک، خردمند، هوشیار
فرهنگ فارسی معین
از توابع پنجک رستاق واقع در منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم برنج و لوبیا
فرهنگ گویش مازندرانی