- کیارنگ (پسرانه)
- رنگ پاکیزه و لطیف
معنی کیارنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- کیارنگ
- سفید، پاکیزه، لطیف، رنگ پاک و پاکیزه
- کیارنگ
- پاک پاکیزه نظیف
- کیارنگ ((رَ))
- پاک، پاکیزه، لطیف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناظر امور لشکری ایران، مرز بان صاحب سرحد، حاکم فرماندار: کنارنگ یا پهلوان هر که هست همه داد جویند با زیر دست، شحنه
حاکم، والی، مرزبان، برای مثال کنارنگ با پهلوان هر که هست / همه داد جویید با زیردست (فردوسی - ۷/۱۲۸)
چرب زبان، زبان آور، فصیح، صاحب طرب
چرب زبان
آکرماتیک
بی توقف، بشتاب، بسرعت
پرند
پادشاه بزرگ و عظیم الشان
آنچه رنگ نداشته باشد، کنایه از ساده و بی آلایش، طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ می کشد و بعد آن را رنگ آمیزی می کند
چرب زبان زبان آور فصیح
فلاخن: (او (داود) شبانی بود و جامه شبانان بتن داشت... و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته)
دارای رنگ واحد مقابل دورنگ و رنگارنگ، بی ریا و صمیمی
Colorless
бесцветный
farblos
безбарвний
bezbarwny