جدول جو
جدول جو

معنی کژنظر - جستجوی لغت در جدول جو

کژنظر
(کَ نَ ظَ)
احول. کج بین. بدنگاه. (ناظم الاطباء). کژبین. کژچشم. لوچ، که براستی و درستی ننگرد. که راست نبیند:
هرآنکه دید ترا با پدر همی گوید
که دیدۀ دل داناش کژنظر نبود.
سوزنی.
، حسود. رشکین. بدخواه، بدبین. بدنگاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کژ نگرنده. که با کژی نگرد. کج بین. دوبین. احول. کاژ:
آن خبیث از شیخ می لائید ژاژ
کژنگرباشد همیشه عقل کاژ.
مولوی.
، بدنظر. کژنظر. بدنگاه. بدبین:
روز دانش زوال یافت که بخت
بمن راست فعل کژنگر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا