کژآغند است که جامۀ کژ آکندۀ روز جنگ باشد. (برهان). جامه ای که برای حفظ تن به زیر زره پوشند و میان ابره و آستر آن کژآگنده دوخته اند. (آنندراج). کژاغند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کژاغند شود
کژآغند است که جامۀ کژ آکندۀ روز جنگ باشد. (برهان). جامه ای که برای حفظ تن به زیر زره پوشند و میان ابره و آستر آن کژآگنده دوخته اند. (آنندراج). کژاغند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کژاغند شود
کژاغندش است که برگستوان باشد. (برهان) کژاغند است که جامۀ روز جنگ باشد. (آنندراج). ظاهراً ’ش’ ضمیر را در بیتی از این قبیل (از کمال الدین اسماعیل) جزو کلمه محسوب داشته اند: اندران روز ز بیم تو چو کرم پیله کفن خصم کژآگندش و خفتان باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)
کژاغندش است که برگستوان باشد. (برهان) کژاغند است که جامۀ روز جنگ باشد. (آنندراج). ظاهراً ’ش’ ضمیر را در بیتی از این قبیل (از کمال الدین اسماعیل) جزو کلمه محسوب داشته اند: اندران روز ز بیم تو چو کرم پیله کفن خصم کژآگندش و خفتان باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)
مرکّب از: کژ + آغند= آکند، آکنده، کج آغند. کج آکند. قزاکند. کژاکند. قزاغند معرب آن. کزاغند وکزغند. (حاشیۀ برهان چ معین)، کژآگند. گژآگندش. (ناظم الاطباء) (آنندراج)، جامه ای باشد که درون آن را بجای پنبه ابریشم پرکنند و بخیۀ بسیاری زنند و روزهای جنگ پوشند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
مُرَکَّب اَز: کژ + آغند= آکند، آکنده، کج آغند. کج آکند. قزاکند. کژاکند. قزاغند معرب آن. کزاغند وکزغند. (حاشیۀ برهان چ معین)، کژآگند. گژآگندش. (ناظم الاطباء) (آنندراج)، جامه ای باشد که درون آن را بجای پنبه ابریشم پرکنند و بخیۀ بسیاری زنند و روزهای جنگ پوشند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
آگنده به کج (کژ) که نوعی ابریشم کم بهاست، کج آغند که جامۀ روز جنگ باشد. (برهان). کج آکند. قژاگند: پاره پاره بر تن بدخواه او جوشن و خودو کج آگند و سپر. ؟ (از راحهالصدور). رجوع به کج آکند و کج آغند شود
آگنده به کج (کژ) که نوعی ابریشم کم بهاست، کج آغند که جامۀ روز جنگ باشد. (برهان). کج آکند. قژاگند: پاره پاره بر تن بدخواه او جوشن و خودو کج آگند و سپر. ؟ (از راحهالصدور). رجوع به کج آکند و کج آغند شود