جدول جو
جدول جو

معنی کپورچال - جستجوی لغت در جدول جو

کپورچال(کُ پِ عَ)
دهی است از دهستان تلارپی بخش مشهدسر. (ترجمه سفرنامۀ مازندران رابینو ص 157)
لغت نامه دهخدا
کپورچال
از مراتع شبه جزیره میانکاله، از توابع بیشه واقع در منطقه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوچال
تصویر پوچال
پوشال، گیاه خشک، تراشۀ چوب، ساقه های نازک نی و جگن و گیاه های دیگر
فرهنگ فارسی عمید
در ترجمه یمینی چ طهران در دو موضع آمده و ظاهراً بمعنی حاکم یا مرزبان است: پروچال آن جایگاه مستعد کار نشسته. چون پروچال ایشان را بر روی آب بدید پنج فیل بافوجی از مردان کار به مدافعت ایشان فرستاد. و در نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف این کلمه به دو صورت بروجیبال و تروچیپال آمده است
لغت نامه دهخدا
کاچال و اسباب و ادوات خانه و مایحتاج خانه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از پوچ + ال، پسوند نسبت، آنچه از دم رندۀ نجار پیدا آید و مانند آن، پوشال
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ده کوچکی از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در 14هزارگزی شمال خاوری حسن کیف و 6هزارگزی راه شوسۀ مرزن آباد به کلاردشت. دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود
لغت نامه دهخدا
گودالی که در محاصرۀ قلعه در اطراف آن کنند. مورچل. (ناظم الاطباء). گودالی را گویند که به جهت گرفتن قلعه در اطراف آن کنند. (برهان). آلنگ. مورچل. (یادداشت مؤلف). مورچال چنان است که چون سپاهی خواهند قلعه رابگیرند نقبی کنند به جانب قلعه و خاک آن را بر بالا ریزند که حایل شود که اهل قلعه اگر تیری اندازند بدیشان نخورد و آن نقب را به زیر قلعه برند و زیر برج را خالی کرده بارود (باروت ریزند و آتش زنند تا قلعه خراب شود و به درون روند و این را به چال مور تشبیه کرده اند و از آن فرا گرفته اند. (از انجمن آرا) (ازآنندراج). مغاکی را گویند که به جهت گرفتن قلعه ها در اطراف آن کنند و اهل این دیار آن را مورچا گویند. (غیاث). و رجوع به مورچل شود، برج و منار، محافظ در قلعه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از قرای ناحیۀ چهار فریضه و انزلی در گیلان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ رَ)
دهی است از دهستان دوهزار شهرستان شهسوار. کوهستانی و سردسیر است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاپورال
تصویر کاپورال
فرانسوی سر جوخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوچال
تصویر پوچال
آنچه از دم رنده نجار پیدا آید و مانند آن پوشال
فرهنگ لغت هوشیار
نقبی که سپاهیان مهاجم از خارج قلعه بسوی داخل آن حفر کنند و بدرون روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورمال
تصویر کورمال
حرکت با احتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوچال
تصویر پوچال
تراشه چوب، پوشال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورمال
تصویر کورمال
حرکت با احتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مورچال
تصویر مورچال
سوراخ و نقبی که از زیر زمین به طرف قله حفر کنند
فرهنگ فارسی معین
زمین پوشیده از کلوخ های سخت و غیرقابل عبور و مرور
فرهنگ گویش مازندرانی
به علت تاریکی مطلق، با لمس کردن دست و تکیه به دیوار راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بیرون بشم کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
داربست و دستگاه بافتنی گلیم و جاجیم و، زمین بایر سنگی که قابل کشت و استفاده نباشد، انار جاری
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی