- کپه
- ظرفی چوبی که برای کارهای ساختمانی در آن خاک یا گل می ریزند
معنی کپه - جستجوی لغت در جدول جو
- کپه
- بمعنی کفه است و آن چیزی است که در دو طرف ترازو آویخته و چیزها در آن گذارند و وزن نمایند و ظرفی که بنا و عمله در آن خاک و گل کرده درعمارت کار کنند
- کپه ((کَ پِ))
- خواب
- کپه ((کُ پِّ))
- روی هم انباشته شده، تل شده، کبه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آکومولاسیون
خوابیدن (در مورد دشنام و توهین و بهنگام اوقات تلخی استعامل شود)، قضای حاجت کردن
توده کردن روی هم انباشتن
توده توده (انباشته)
انباشته شدن
پسر سگ (به هنگام فحش گویند. قس. پدر سگ)
fazer fardos
wiązać w belki
укладывать в тюк
укладати в тюк
hacer fardos
enballer
fare balle
गट्ठर बनाना
membuat baling
バールを作る
balyalamak
kuunda pango
পাটা তৈরি করা
گٹھا بنانا
گوی، گویال
روگرفت