جدول جو
جدول جو

معنی کپه - جستجوی لغت در جدول جو

کپه
ظرفی چوبی که برای کارهای ساختمانی در آن خاک یا گل می ریزند
تصویری از کپه
تصویر کپه
فرهنگ فارسی عمید
کپه
بمعنی کفه است و آن چیزی است که در دو طرف ترازو آویخته و چیزها در آن گذارند و وزن نمایند و ظرفی که بنا و عمله در آن خاک و گل کرده درعمارت کار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کپه
((کَ پِ))
خواب
تصویری از کپه
تصویر کپه
فرهنگ فارسی معین
کپه
((کُ پِّ))
روی هم انباشته شده، تل شده، کبه
تصویری از کپه
تصویر کپه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
آکومولاسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
خوابیدن (در مورد دشنام و توهین و بهنگام اوقات تلخی استعامل شود)، قضای حاجت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپه کردن
تصویر کپه کردن
توده کردن روی هم انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپه کپه
تصویر کپه کپه
توده توده (انباشته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپه شدن
تصویر کپه شدن
انباشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپه اقلی
تصویر کپه اقلی
پسر سگ (به هنگام فحش گویند. قس. پدر سگ)
فرهنگ لغت هوشیار
укладывать в тюк
دیکشنری فارسی به روسی
गट्ठर बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
পাটা তৈরি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کره
تصویر کره
گوی، گویال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کپی
تصویر کپی
روگرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خپه
تصویر خپه
خفه
فرهنگ واژه فارسی سره