کبه. قبه. (ناظم الاطباء). شاخ و شیشه و کدوی حجامان باشد که بدان حجامت کنند. (برهان). شیشۀ حجام و شاخ و کدوی ایشان و آن را کوپه با ’واو’ نیز گفته اند و قبه معرب آن است. (آنندراج) ، هر چیز برآمده. (ناظم الاطباء). هر چیز توده کرده چون گنبدی و اصل قبۀ عرب همین کلمه است. (یادداشت مؤلف). تودۀ روی هم انباشته. تل شده. (فرهنگ فارسی معین). کوده