نمدی که مردم بینوا در زمستان بر دوش گیرند. (غیاث اللغات). پوشش پشمینه که درویشان پوشند و آن تا کمر است و آستین هم ندارد و چون کفن واری است آن را کفنک گفته اند و ’فا’ به بای فارسی تبدیل یافته است. (از آنندراج). جامۀ نمدین که کردان و بعض روستائیان روی دیگر جامه ها دارند. جامۀ زبرین شبانان و روستائیان از نمد. جامۀ خشن نمدین. نیم تنه یا جبۀ نمدین یا از جامۀ پشمین خشن کرده. (یادداشت مؤلف). جامۀ مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستائیان و درویشان و جوانمردان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود می پوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین و باآستین های بلند، کپنک بلند و جلو آن باز است. بالاپوش نمدین. کفنک. (فرهنگ فارسی معین). شولا. (یادداشت مؤلف). کپنگ. (آنندراج) : همگنان نذر کردند که اگر بیابند برهنگان را به کپنک و کرباس بپوشانند. (نظام قاری ص 141). بهتر از اطلس و سقرلاط است در بر مردم خدا کپنک. باباکوهی (از آنندراج). ما که با یک فتنی ساخته ایم وکپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک. (از فرهنگ فارسی معین)
نمدی که مردم بینوا در زمستان بر دوش گیرند. (غیاث اللغات). پوشش پشمینه که درویشان پوشند و آن تا کمر است و آستین هم ندارد و چون کفن واری است آن را کفنک گفته اند و ’فا’ به بای فارسی تبدیل یافته است. (از آنندراج). جامۀ نمدین که کردان و بعض روستائیان روی دیگر جامه ها دارند. جامۀ زبرین شبانان و روستائیان از نمد. جامۀ خشن نمدین. نیم تنه یا جبۀ نمدین یا از جامۀ پشمین خشن کرده. (یادداشت مؤلف). جامۀ مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستائیان و درویشان و جوانمردان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود می پوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین و باآستین های بلند، کپنک بلند و جلو آن باز است. بالاپوش نمدین. کفنک. (فرهنگ فارسی معین). شولا. (یادداشت مؤلف). کپنگ. (آنندراج) : همگنان نذر کردند که اگر بیابند برهنگان را به کپنک و کرباس بپوشانند. (نظام قاری ص 141). بهتر از اطلس و سقرلاط است در بر مردم خدا کپنک. باباکوهی (از آنندراج). ما که با یک فتنی ساخته ایم وکپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک. (از فرهنگ فارسی معین)
جامه مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستاییان و درویشان و جوانمرد ان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود میپوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین با آستین های بلند کپنک بلند و جلو آن باز است با پوش نمدین: (ما که با یک فتنی ساخته ایم و کپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک ک) (گل کشتی)
جامه مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستاییان و درویشان و جوانمرد ان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود میپوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین با آستین های بلند کپنک بلند و جلو آن باز است با پوش نمدین: (ما که با یک فتنی ساخته ایم و کپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک ک) (گل کشتی)
کپاک. کبوک. (فرهنگ فارسی معین). پرنده ای است که با غیر جنس خود هم جفت شود و اگر احیاناً کپوک، نر پرندۀ دیگر را بیند فی الحال ماده گردد و با او جفت شود. گویند با خود نگاه داشتن استخوان او، قوت باه دهد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). مرغی است آسمان گون چند باشه ای و از جنس خویش جفتش نبود. گرد مرغی دیگر همی پرد تا از او بچه آرد. (فرهنگ اسدی) : خارش گرفته و بخوی اندرغمی شده همچون کپوک خواستمی جفت کام کام. منجیک. مرغ ز هر جنس که بیند کپوک ماده شود گیرد از آن جنس نر. سوزنی. رجوع به کبوک شود
کپاک. کبوک. (فرهنگ فارسی معین). پرنده ای است که با غیر جنس خود هم جفت شود و اگر احیاناً کپوک، نر پرندۀ دیگر را بیند فی الحال ماده گردد و با او جفت شود. گویند با خود نگاه داشتن استخوان او، قوت باه دهد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). مرغی است آسمان گون چندِ باشه ای و از جنس خویش جفتش نبود. گرد مرغی دیگر همی پرد تا از او بچه آرد. (فرهنگ اسدی) : خارش گرفته و بخوی اندرغمی شده همچون کپوک خواستمی جفت کام کام. منجیک. مرغ ز هر جنس که بیند کپوک ماده شود گیرد از آن جنس نر. سوزنی. رجوع به کبوک شود
تخم خرفه باشد و به عربی بقلهالحمقا خوانند. (برهان). تخم خرفه. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کلنکک. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلنکک شود، سوراخ کلید را نیز گویند و باین معنی به کسر اول و فتح ثانی و سکون نون و کاف فارسی و عربی هر دوآمده است. (برهان). سوراخ کلیدان. (ناظم الاطباء)
تخم خرفه باشد و به عربی بقلهالحمقا خوانند. (برهان). تخم خرفه. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کلنکک. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلنکک شود، سوراخ کلید را نیز گویند و باین معنی به کسر اول و فتح ثانی و سکون نون و کاف فارسی و عربی هر دوآمده است. (برهان). سوراخ کلیدان. (ناظم الاطباء)
نام غله ای است مابین ماش و عدس و به هردو شبیه است ومقشر کرده به گاو دهند تا گاو را فربه کند و آن را به یونانی ارونس و به عربی رعی الحمام خوانند. (برهان). کرسنه. کرشنه. رجوع به کرسنه شود. گاودانه
نام غله ای است مابین ماش و عدس و به هردو شبیه است ومقشر کرده به گاو دهند تا گاو را فربه کند و آن را به یونانی ارونس و به عربی رعی الحمام خوانند. (برهان). کرسنه. کرشنه. رجوع به کرسنه شود. گاودانه
غله ای است تیره رنگ و طعم آن میان ماش و عدس باشد و آن را مقشر کرده به گاو دهند گاو را فربه کند. (برهان) (ناظم الاطباء). کشنک. کشنک. کشنه. کشنی (ک نا) . کسنی. کسنک. (حاشیۀ برهان). کرشنه. گاودانه
غله ای است تیره رنگ و طعم آن میان ماش و عدس باشد و آن را مقشر کرده به گاو دهند گاو را فربه کند. (برهان) (ناظم الاطباء). کَشنَک. کُشنَک. کُشنَه. کُشنی (ک ُ نا) . کسنی. کَسنَک. (حاشیۀ برهان). کرشنه. گاودانه
شهرکی است در سه فرسخی سیستان و اهل آن همه از خوارجند. شهرکی است نزه و پرخیر و پاره ای آن را کرون گویند. (از معجم البلدان). قریه ای است از قرای سیستان که عرب آن را ارنج خواند و ابوعوف بن عبدالرحمن ازبزرگان خوارج از مردم این قریه بوده است. (از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 180). رجوع به تاریخ یعقوبی شود
شهرکی است در سه فرسخی سیستان و اهل آن همه از خوارجند. شهرکی است نزه و پرخیر و پاره ای آن را کرون گویند. (از معجم البلدان). قریه ای است از قرای سیستان که عرب آن را ارنج خواند و ابوعوف بن عبدالرحمن ازبزرگان خوارج از مردم این قریه بوده است. (از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 180). رجوع به تاریخ یعقوبی شود
مرغکی باشد کبود و سفید و دم دراز که او را دمسیجه نیز گویندبر لب آب نشنید و دم جنباند. (برهان) (آنندراج). دم جنبانک. (ناظم الاطباء). کبوک. (فرهنگ فارسی معین)
مرغکی باشد کبود و سفید و دم دراز که او را دمسیجه نیز گویندبر لب آب نشنید و دم جنباند. (برهان) (آنندراج). دم جنبانک. (ناظم الاطباء). کبوک. (فرهنگ فارسی معین)
سبزی و سپیدی که بر روی اطعمه و نانها مانده افتد و آن نوعی قارچ ذره بینی است روسی پشیز مسکوک خرد معمول در روسیه (دوره تزاری و شوروی) کف: (باز بکردار اشتری که بود مست کفک برآرد زخشمو راند سلطان)، (رودکی)
سبزی و سپیدی که بر روی اطعمه و نانها مانده افتد و آن نوعی قارچ ذره بینی است روسی پشیز مسکوک خرد معمول در روسیه (دوره تزاری و شوروی) کف: (باز بکردار اشتری که بود مست کفک برآرد زخشمو راند سلطان)، (رودکی)
جامه مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستاییان و درویشان و جوانمرد ان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود میپوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین با آستین های بلند کپنک بلند و جلو آن باز است با پوش نمدین: (ما که با یک فتنی ساخته ایم و کپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک ک) (گل کشتی)
جامه مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستاییان و درویشان و جوانمرد ان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود میپوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین با آستین های بلند کپنک بلند و جلو آن باز است با پوش نمدین: (ما که با یک فتنی ساخته ایم و کپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک ک) (گل کشتی)
مرغی است کبود رنگ بمقدار باشه. گویند که با هم جنس خود جفت نشود (برهان) توضیح پرنده مذکور فاخته است که هم کبود است و هم بمقدار باشه و چون تخم خود را در نه پرندگان دیگر میگذارد و در حقیقت پرندگان دیگر نوزاد او را پرورش دهند بدین جهت بنظر می آمده است که پرنده مذکور با همجنس خود جفت نمیشود
مرغی است کبود رنگ بمقدار باشه. گویند که با هم جنس خود جفت نشود (برهان) توضیح پرنده مذکور فاخته است که هم کبود است و هم بمقدار باشه و چون تخم خود را در نه پرندگان دیگر میگذارد و در حقیقت پرندگان دیگر نوزاد او را پرورش دهند بدین جهت بنظر می آمده است که پرنده مذکور با همجنس خود جفت نمیشود
مرغی است کبود رنگ بمقدار باشه. گویند که با هم جنس خود جفت نشود (برهان) توضیح پرنده مذکور فاخته است که هم کبود است و هم بمقدار باشه و چون تخم خود را در نه پرندگان دیگر میگذارد و در حقیقت پرندگان دیگر نوزاد او را پرورش دهند بدین جهت بنظر می آمده است که پرنده مذکور با همجنس خود جفت نمیشود
مرغی است کبود رنگ بمقدار باشه. گویند که با هم جنس خود جفت نشود (برهان) توضیح پرنده مذکور فاخته است که هم کبود است و هم بمقدار باشه و چون تخم خود را در نه پرندگان دیگر میگذارد و در حقیقت پرندگان دیگر نوزاد او را پرورش دهند بدین جهت بنظر می آمده است که پرنده مذکور با همجنس خود جفت نمیشود