جدول جو
جدول جو

معنی کپاچین - جستجوی لغت در جدول جو

کپاچین
کپا (برآمده) +چین (چیده شده) پشته برآمده و به بلندی گراییدهبرخی.، نام کوهی در یوش واقع در منطقه ی نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلاچین
تصویر بلاچین
بلاگردان، چیزی که بلا را از انسان بگرداند و دور کند، صدقه، قربانی، بلاچین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمرچین
تصویر کمرچین
قسمت چین دار لباس در کمرگاه، نوعی لباس مردانه که در قسمت کمر چین داشته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاچین
تصویر پاچین
تنکۀ زنانه که سر پای آن را چین داده باشند، دامن چین دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدامین
تصویر کدامین
کدام، کلمۀ استفهام برای پرسش در مورد انتخاب بین دو یا چند چیز، چه کسی؟، چه چیزی؟، برای مثال در صدر خواجه عرض کدامین جفا کنم / شرح نیازمندی خود یا ملال تو؟ (حافظ - ۸۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
بقیۀ میوه که در آخر فصل و پس از چیدن میوه جا به جا در شاخه های درخت مانده باشد و بعد آن ها را بچینند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاچیدن
تصویر پاچیدن
پاشیدن، ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن، ریخته شدن و پراکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(پِ یَ)
سومین خاندان از پادشاهان فرانسه که از ’هوگ کاپه’ آغاز میگردد و به سه شاخه تقسیم میشود: اول کاپسین مستقیم از ’هوگ کاپه’ تا شارل چهارم ’لوبل’ (987- 1328 میلادی) ، دوم ’کاپسین والوا’ از ’فیلیپ چهارم’ تا هانری سوم’ (1328- 1589 میلادی) ، سوم ’کاپسین بوربون’ از ’هانری چهارم’ تا ’لوئی فیلیپ’ (1589- 1848 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(نَ /نِ)
کاچره. (شعوری). کافشه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ شِ کَ شُ دَ)
در تداول عوام، پاشیدن، چنانکه فلفل و نمک را بر طعامی، ریختن. رش کردن، چنانکه آب را بر چیزی و کسی، نرم و آهسته براه رفتن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
بلاچیننده. بلاگردان.
لغت نامه دهخدا
(پَ)
میوه ای که در باغها پس از چیدن میوه جابجا بر سر درخت ماند. سبدچین (؟). (برهان قاطع در ذیل کلمه سبدچین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به معنی کراهت است. یقال:اتیتک کراهین ان تغصب، ای کراهه ان تغصب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کراهت و نفرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زیر ازاره و روی پی در دیوار، دامان زنانه،
- پی و پاچین دررفته، سخت سست و بی ثبات و در حال فروریختن و انهدام چنانکه خانه
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمرچین
تصویر کمرچین
جامه چین دار: (میکشد از بس درازی گیسوت در پای دل زلف پر چینت کمر چینی است بر بالای دل)، (سید اشرف) توضیح بهار عجم و بنقل از او آنندراج نوشته که کمر چین مخصوص هند است و در ولایت (ایران) این را عیب دانند چرا که آنرا لولیان و رقاصان می پوشند، چینی که بکمر قبا دهند: (حاجی مراد... کمر چین قبای... خود را تکان داد)
فرهنگ لغت هوشیار
بقیه میوه ای که در باغها بعد از چیدن میوه جابجا بر سر درخت مانده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا چین
تصویر پا چین
تنکه زنانه که سرپای آنرا چین داده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاچین
تصویر بلاچین
بلا گردان
فرهنگ لغت هوشیار
زیر ازاره و روی پی در و دیوار، دامن زنانه (مخصوصا چین دار)، یا پی و پاچین در رفته. سست و در حال انهدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپتین
تصویر کاپتین
سلطان سروان، فرمانده، ناخدای کشتی، رهبر تیم ورزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزازین
تصویر کزازین
خشک شدن، در ترنجیدن، تند مزه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراهین
تصویر کراهین
بیزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراچیدن
تصویر کراچیدن
صدا کردن مرغ در موقع تخم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدامین
تصویر کدامین
از ادات پرسش است و تردید را رساند کدامی کدام یک: (در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم شرح نیاز مندی خود یا مل تو ک) (حافظ) توضیح: (کدامین {همیشه مقدم بر اسم آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپالین
تصویر اپالین
فرانسوی سینه کفتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچین
تصویر پاچین
بخش پایینی دیوار، دامن زنانه چین دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلاچین
تصویر بلاچین
((بَ))
بلاگردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاچیدن
تصویر پاچیدن
((دَ))
پاشیدن، ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدامین
تصویر کدامین
((کُ))
از صفت های پرسشی به معنای کدام، کدامیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپالین
تصویر اپالین
سینه کفتری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کرانین
تصویر کرانین
نهایی
فرهنگ واژه فارسی سره
دامن، زیرازار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی لباس زنانه، پیراهن بلند که تا مچ پا را می پوشاند
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ چین مدوری که زراعت جمع شده را در روی آن انباشته کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
فریبنده، حیله گر، صدف
فرهنگ گویش مازندرانی