جدول جو
جدول جو

معنی کویت - جستجوی لغت در جدول جو

کویت
(کُ وَ)
دولتی است مستقل و به جز ’منطقۀ بیطرف’ که بالغ بر 5700 کیلومتر مربع است در حدود 15000 کیلومتر مربع مساحت دارد. در انتهای شمال غربی خلیج فارس و بین کشورهای عراق و عربستان واقع است و جمعیت آن اعم از شهرنشین و چادرنشین به 250000 تن بالغ می گردد و در حدود 50000 تن نیز برای اشتغال در صنایع نفت بدانجا روی آورده اند. قسمت اعظم مساحت کویت از سنگریزه و ریگ تشکیل یافته و در زیر آن طبقه ای از سنگهای شنی آهکی قرار دارد. مشهورترین وادی های کویت وادی الباطن و وادی ذی الرمه است. در موسم بارانهای زمستانی آب باران در گودالها و برکه ها جمع می شود و پس از مدتی به علت شدت تبخیر و قلت مقدار آب، خشک می گردد و آبهایی که در ریگزارها نفوذ می کند به صورت چاههای نزدیک به سطح زمین ظاهر می شود که گاهی آب آنها شیرین و گاهی شور است. در خلیج فارس جزایری چند وجود دارد که متعلق به کویت است و مهمترین آنها از جهت اقتصادی و انسانی جزیره فیلکاست که یگانه جزیره مسکون و پرآب است. صحرای کویت پس از پایان یافتن موسم باران در فصل بهار سبز و خرم می شود. در اطراف بعضی از قریه ها مانند ’جهره’ و ’الفنطاس’ در مساحتهای کوچکی زراعت به عمل می آیدو مهمترین محصول زراعتی آن یونجه و بعضی سبزیهاست، در قریۀ جهره درختان خرما نیز کاشته می شود. این زراعتهای مختصر از چاههایی که آب آنها به شوری مایل است مشروب می گردد. بعد از اکتشاف نفت دستگاههای تصفیۀ بزرگی برای تبدیل آب دریا به آب شیرین و آشامیدنی ایجاد کرده اند که از بزرگترین دستگاههای تصفیۀ آب در عالم است. در کویت گروهی از مهاجران سایر کشورها سکونت دارند که مهمترین آنها از جهت کثرت عده، ایرانیان و مردم پاکستان و هند و انگلیس و آمریکاست. ذخایر نفتی کویت اهمیت به سزایی دارد و به وسیلۀ شرکتهای مختلف استخراج می گردد. در سرزمینی که امروز کویت نامیده می شود در عهد جاهلیت و صدر اسلام قبایلی از عرب می زیستند که نام آنان تاکنون نیز برجای است. در سال 633 میلادی در عهد خلیفۀ اول بین سپاه عرب به فرماندهی خالد بن ولید و سپاه ایران به فرماندهی هرمز در نزدیکی کاظمه جنگی رخ داد. در اواسط قرن هجدهم میلادی مردم کویت شیخ صباح اول (جد امیران کنونی کویت) را به امارت برگزیدند. در سال 1866 میلادی امیر عبدالله دوم حاکم کویت تحت الحمایگی دولت عثمانی را پذیرفت و تا جنگ جهانی اول این وضع ادامه داشت. در سال 1899 میلادی اولین معاهده بین کویت و انگلیس منعقد گردید و در سال 1904 میلادی دولت انگلیس نخستین نمایندۀ عالی خود را به کویت فرستاد و از این پس بین شیخ نشین کویت و دولت بریتانیا قراردادهای مختلفی منعقد شد که مهمترین آنها قرارداد نفت است که در سال 1913 بسته شد و در همین سال دولت عثمانی از حقوق خود در کویت و قطر و بحرین و مسقط و عمان به نفع بریتانیا صرف نظر کرد. در سال 1923 دولت بریتانیا مرز بین کویت و عراق را به رسمیت شناخت. در سال 1950 چون امیر احمد الجابر درگذشت پسرعم و ولی عهدش امیر عبدالله السالم الصباح به امارت رسید. در عهد این امیر به سال 1961 کویت استقلال خود را به دست آورد و در سال 1962 اولین مجلس مؤسسان کویت با 34 عضو افتتاح گردید و در همین سال به جامعۀ دول عرب پیوست. (از الموسوعه العربیه). رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوفت
تصویر کوفت
سیفلیس، آسیب، آزار، کنایه از هنگام نفرین یا توهین به کسی گفته می شود، زهر مار مثلاً کوفت! این قدر حرف نزن، بیماری، درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
مقدار چیزی که سنجیده یا شمرده شود، اندازه، مقدار، چندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولیت
تصویر کولیت
التهاب حاد یا مزمن روده که ممکن است به دلیل تنگی یا زخم باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویج
تصویر کویج
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویچ
تصویر کویچ
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویژ
تصویر کویژ
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویش
تصویر کویش
ظرفی که در آن شیر گاو را می دوشیدند، ظرف ماست یا دوغ، گاودوش، گاودوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویت
تصویر دویت
دوات، ظرف کوچکی که در آن مرکب یا جوهر می ریزند برای نوشتن، مرکب دان، دویت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هویت
تصویر هویت
آنچه از نام، نام خانوادگی، نام پدر و ویژگی های دیگر که شخص بدان ها شناخته می شود، حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد، شخصیت، ذات، هستی، وجود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سویت
تصویر سویت
سوئیت، آپارتمان کوچک و مجهز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویر
تصویر کویر
زمین شوره زار، سراب، شیر ژیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویز
تصویر کویز
کنج، گوشۀ خانه
قفیز، آستانۀ تحمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طویت
تصویر طویت
نیت، ضمیر، خاطر، اندیشه، باطن شخص، راز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است، اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویت
تصویر رویت
فکر کردن و تامل نمودن در کارها، تفکر، تامل، بررسی، مقابل بدیهه، در علوم ادبی سرودن شعر با اندیشه و تامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سویت
تصویر سویت
سلسله، پی در پی، پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتیت
تصویر کتیت
آوای جوش جوش دیگ، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد، آسیب، ضربه و کتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوکت
تصویر کوکت
فرانسوی لوند شنگ
فرهنگ لغت هوشیار
نامی که در اول آن کلمه ابو (ابا ابی) (پدر) ام (مادر) ابن (پسر) یا بنت (دختر) باشد مانند: ابو الحسن (ابا القاسم ابی بکر) ام کلثوم ابن حاجب بنت الکرم: منم آن شیر گله منم آن پیل یله نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله. (تاریخ ادبیات. دکتر صفا)
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که عمومیت داشته باشد و شامل همه اجزاء بود، تمامیت، کل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعیت
تصویر کعیت
بلبل هزار آوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفیت
تصویر کفیت
از هم باز شدن و باز کردن را نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرویت
تصویر کرویت
گردی گویسانی
فرهنگ لغت هوشیار
به سر در آمده بر روی افتاده گوشت تباه گوشت بویناک حلوایی است که از مغز بادام و پسته و گرد کان و کنجد و امثال آن پزند: (ور همه زندگان ترینه شوند تو کبیتای کنجدین منی) (طیان) توضیح کبیتا حلوا جوزی است که مردم بشرویه آنرا حلوای مغزی میگویند و از شیره انگور و گاهی از شکر تنها و یا با شیره انگور میسازند بدین صورت که شیره انگور یا شکر در آب حل شده را در دیگ چدنی میریزند و با آتش کم بجوش میاورند و چوبک کوفته و سفیده تخم مرغ را با شاخه خرما آن قدر میزنند تا بصورت کف در آید و بتدریج آنرا در دیگ چدنی و روی شیره جوش آمده می افشانند و با چمچه چوبین آن قدر بهم میزنند و باصطح معمولی و زر میدهند که سفید شود و بقوام آید. آنگاه بسر قاشق پاره ای بر میدارند و در هوای سرد نگاه میدارند و سر انگشت بر آن میزنند. اگر ریز ریز شد عمت آنست که بقوام آمده و رسیده است و گرنه باز هم میزنند تا شکننده شود و پس از آن حلوا را در سینی میریزند و قرصهایی از آن میسازند و گاه با کنجد و مغز بادام و جوز و پسته مخلوط میکنند و مردم طبس و بشرویه آن قسم را که از شیره انگور تنهاست} حلوا مغزی {مینامند و قسمی را که با شکر آمیخته است} حلوا تق تقو {میگویند. وز محشری قبیطی را به} پر گینج سپید {و} بر گنج {تفسیر کرده است و عموم لغویین آنرا معادل} ناطف {گرفته اند و مولف بحر الجواهر طرز ساختن ناطف را بیان کرده است و گفته او موافق است با آنچه در پختن حلوا مغزی معمولست (فروزانفر) مرحوم قزوینی نیز در کبیتا و قبیطی و ناطف را همان حلوا مغزی دانسته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فویت
تصویر فویت
خود رای سر خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویت
تصویر طویت
راز، اندیشه، دل، درون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویت
تصویر دویت
مرکب دان، دوات
فرهنگ لغت هوشیار
دیدن به چشم، شکل و ترکیب، دیدار دیدن به چشم، دیدن دیدار دید، نما، ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوست
تصویر کوست
بمعنای نقاره و طبل و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
چندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلیت
تصویر کلیت
همگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویت
تصویر رویت
دید، دیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هویت
تصویر هویت
چبود، نام و نشان، کیستی
فرهنگ واژه فارسی سره