جدول جو
جدول جو

معنی کوچک - جستجوی لغت در جدول جو

کوچک(پسرانه)
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
کوچک
دارای جسم یا اندازۀ اندک مثلاً دست های کوچک،
آنکه سنش کم است، خردسال،
کنایه از دارای مقام پایین، کنایه از بی ارزش، پست مثلاً آدم کوچک و کوته بینی بود،
کنایه از صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می دهد، مطیع مثلاً من کوچک شما هستم
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
کوچک(چَ / چِ)
لقب اردشیر بن شیرویه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ثم ابنه (ابن شیرویه الساسانی) اردشیر و لقبه کوچک، ای صغیر. (مفاتیح العلوم خوارزمی، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
کوچک(چِ)
دهی از دهستان تورجان است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
کوچک
خرد، صغیر، مقابل بزرگ خرد صغیر، هر چیز کم وسعت و کم حجم، اندک قلیل کم، بچه کودک طفل: و بودند آنان که خوردند پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان آن مردمان که این معجز را بدیدند، نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است زیر افکن: رهاوی را براه راست می زن پس از کوچک حجاز آغاز می کن، بنده فرمانبردار: من کوچک شما هستم
فرهنگ لغت هوشیار
کوچک((چَ))
خرد
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
فرهنگ فارسی معین
کوچک
تنگ، محقر، بچه، خرد، خردسال، طفل، صغیر، کم جثه، پست، حقیر، اندک، قلیل، کم حجم
متضاد: بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوچک
صغيرٌ
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به عربی
کوچک
Diminutive, Ittybitty, Little, Small, Teensy, Teeny, Wee
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کوچک
minuscule, tout petit, petit
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کوچک
سفت، گردوی سخت پوست
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچک
چھوٹا , بہت چھوٹا , چھوٹا , بہت چھوٹا
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به اردو
کوچک
ক্ষুদ্র , অত্যন্ত ছোট , ছোট
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به بنگالی
کوچک
kidogo, mdogo
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کوچک
เล็ก , เล็กมาก
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به تایلندی
کوچک
מְצֻמְצָם , קטן מאוד , קטן , זעיר
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به عبری
کوچک
küçültülmüş, minicik, küçük
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کوچک
小さい , 小さい , 小さな
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کوچک
微小的 , 小小的 , 小的 , 极小的
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به چینی
کوچک
작은 , 아주 작은 , 작은
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به کره ای
کوچک
kecil, sangat kecil
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کوچک
लघु , छोटा , छोटा , बहुत छोटा
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به هندی
کوچک
klein, piepklein, minuscuul
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به هلندی
کوچک
minuscolo, piccolissimo, piccolo
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کوچک
diminuto, pequeñito, pequeño, pequeñísimo
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کوچک
мініатюрний , крихітний , маленький , крихітний , малий
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کوچک
миниатюрный , крошечный , маленький , крошечный
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به روسی
کوچک
miniaturowy, malutki, mały
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به لهستانی
کوچک
winzig, klein
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به آلمانی
کوچک
diminuto, pequenino, pequeno, minúsculo
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
کوچک بودن، خردی
فرهنگ فارسی عمید
خردی صغیری، کم وسعتی و کم حجمی، اندکی قلت، کم سنی، بندگی فرمانبرداری: در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
صغر، خردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
Pettiness, Smallness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
mesquinhez, pequenez
دیکشنری فارسی به پرتغالی