جدول جو
جدول جو

معنی کوچک - جستجوی لغت در جدول جو

کوچک
(پسرانه)
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
کوچک
دارای جسم یا اندازۀ اندک مثلاً دست های کوچک،
آنکه سنش کم است، خردسال،
کنایه از دارای مقام پایین، کنایه از بی ارزش، پست مثلاً آدم کوچک و کوته بینی بود،
کنایه از صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می دهد، مطیع مثلاً من کوچک شما هستم
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
کوچک
خرد، صغیر، مقابل بزرگ خرد صغیر، هر چیز کم وسعت و کم حجم، اندک قلیل کم، بچه کودک طفل: و بودند آنان که خوردند پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان آن مردمان که این معجز را بدیدند، نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است زیر افکن: رهاوی را براه راست می زن پس از کوچک حجاز آغاز می کن، بنده فرمانبردار: من کوچک شما هستم
فرهنگ لغت هوشیار
کوچک
((چَ))
خرد
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
فرهنگ فارسی معین
کوچک
Diminutive, Ittybitty, Little, Small, Teensy, Teeny, Wee
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کوچک
diminuto, pequenino, pequeno, minúsculo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کوچک
winzig, klein
دیکشنری فارسی به آلمانی
کوچک
miniaturowy, malutki, mały
دیکشنری فارسی به لهستانی
کوچک
миниатюрный , крошечный , маленький , крошечный
دیکشنری فارسی به روسی
کوچک
мініатюрний , крихітний , маленький , крихітний , малий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کوچک
diminuto, pequeñito, pequeño, pequeñísimo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کوچک
minuscule, tout petit, petit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کوچک
minuscolo, piccolissimo, piccolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کوچک
klein, piepklein, minuscuul
دیکشنری فارسی به هلندی
کوچک
लघु , छोटा , छोटा , बहुत छोटा
دیکشنری فارسی به هندی
کوچک
kecil, sangat kecil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کوچک
작은 , 아주 작은 , 작은
دیکشنری فارسی به کره ای
کوچک
מְצֻמְצָם , קטן מאוד , קטן , זעיר
دیکشنری فارسی به عبری
کوچک
微小的 , 小小的 , 小的 , 极小的
دیکشنری فارسی به چینی
کوچک
小さい , 小さい , 小さな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کوچک
küçültülmüş, minicik, küçük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کوچک
kidogo, mdogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کوچک
เล็ก , เล็กมาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
کوچک
ক্ষুদ্র , অত্যন্ত ছোট , ছোট
دیکشنری فارسی به بنگالی
کوچک
چھوٹا , بہت چھوٹا , چھوٹا , بہت چھوٹا
دیکشنری فارسی به اردو
کوچک
صغيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خردی صغیری، کم وسعتی و کم حجمی، اندکی قلت، کم سنی، بندگی فرمانبرداری: در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
صغر، خردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
کوچک بودن، خردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
Pettiness, Smallness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
Kleinlichkeit, Kleinheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
małostkowość, małość
دیکشنری فارسی به لهستانی
мелочность , малость
دیکشنری فارسی به روسی
дріб'язковість , дрібність
دیکشنری فارسی به اوکراینی