جدول جو
جدول جو

معنی کوهستان - جستجوی لغت در جدول جو

کوهستان
جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
فرهنگ فارسی عمید
کوهستان(هَِ)
قبل از این سمرقند را نیز می گفته اند. (برهان). سمرقند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کوهستان(هَِ)
یکی از دهستانهای بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است. این دهستان در قسمت غربی رود خانه چالوس قرار دارد. از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 4600 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارت است از: فشکور، دلیر، ناتر، تویر، هریجان و ولی آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کوهستان(هَِ تَ)
نام ولایتی است از خراسان که آن را کهستان هم می گویند و معرب آن قهستان است و به تعریب اشتهار دارد. (برهان). قهستان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). این ناحیه که در قسمت جنوب خراسان کنونی است، شامل بیرجند و طبس و قاین و گناباد و تون و ترشیز و خواف بوده و از سوی مغرب به کویرلوت و از سوی جنوب به سیستان محدود می شده است. رجوع به قهستان و سرزمینهای خلافت شرقی صص 377-388 شود
لغت نامه دهخدا
کوهستان(هَِ)
معروف است که کوهسار باشد، یعنی جایی که درآنجا کوه بسیار است. (برهان). جایی که کوه بسیار باشد و آن را کهستان نیز گویند و عرب قهستان کرده و دراغلب ولایات قهستان نام ولایتی است، چنانکه در خراسان قاین و قهستان و در عراق قهستان قریب به قم... (آنندراج). هر جای احاطه شده از کوه و بیشه. (ناظم الاطباء). (از: کوه + ستان، پسوند مکان). مخفف آن کهستان، قهستان (معرب). (حاشیۀ برهان چ معین). زمینی که کوه در آن بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین) :
پلنگان را به کوهستان پناه است
نهنگان را به دریا جایگاه است.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 246).
برنده ره بیابان در بیابان
به کوهستان ارمن شد شتابان.
نظامی (خسرو و شیرین ایضاً ص 56).
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی.
سعدی.
و رجوع به کهستان شود.
، هر جائی که عبور از آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کوهستان
جائی که کوه بسیار باشد و آنرا کهستان هم نیز گویند
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
فرهنگ لغت هوشیار
کوهستان((هِ))
زمینی که در آن کوه بسیار باشد
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
فرهنگ فارسی معین
کوهستان
جبل، کوه، کوهسار، کهسار، کهستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
شهری است به کرمان نزدیک جیرفت، و ثوب قوهی منسوب است از این جهت که در آنجا بافته میشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین. در 51هزارگزی باختر معلم کلایه و 33هزارگزی راه عمومی. در کوهستان واقع است. سردسیر و سکنۀ آن 170 تن است. آبش از قنات تأمین میشود. محصول آن عبارت است از غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم بافی است. زیارتگاهی بنام شیرعلی دارد. تیره محمدبیکی از طایفۀ غیاثوند دراین ده ساکن هستند. در بهار و تابستان اکثر به ییلاق حدود پشام سرده خانی 12هزارگزی جنوب ده میروند. راههای آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کوهی و منسوب و متعلق به کوهستان. (ناظم الاطباء). منسوب به کوهستان. کوهی. جبلی: منطقۀ کوهستانی. ناحیۀ کوهستانی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوهستان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شهرکی است آبادان و بانعمت از شیراز. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 134). از تقسیمات حکومتی لارستان فارس است. طول آن 66 و عرض 6 کیلومتر و در مشرق لار واقع است. قرای متعدد دارد که همه مخروبه هستند و فقطچهار قریۀ آن آباد است که عبارتند از: جیحون، دالان، فاریاب و کشی. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 243)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
منسوب به کوهستان کوهی جبلی: منطقه کوهستانی ناحیه کوهستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
جبليّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
Mountainous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
montagneux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
山の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
پہاڑی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
পাহাড়ি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
ภูเขา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
milima
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
dağlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
gunung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
山地的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
הררי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
산악의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
पहाड़ी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
bergachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
montañoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
гірський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
гористый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
górzysty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
bergig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
montanhoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوهستانی
تصویر کوهستانی
montuoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی