جدول جو
جدول جو

معنی کولم - جستجوی لغت در جدول جو

کولم
(لَ)
بندری بزرگ به هندوستان. (از سفرنامۀ ابن بطوطه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بندری است در ساحل غربی شبه جزیره هندوستان بکلی نزدیک رأس مثلثی که شبه جزیره مذکور را تشکیل می دهد، بر ساحل دریای عمان. مؤلفین عرب آن را به همین املای ’کولم’ می نوشته اند و مارکوپولو در سفرنامۀ خود به املای ’کویلوم’ نوشته، ولی اکنون در عموم نقشه هاو کتب جغرافی اروپائی نام این بندر را باملای ’کیلون’ می نویسند. ابن بطوطه پس از چهل روز بحرپیمایی از سومطرا در رمضان 747 هجری قمری به این بندر رسید. (از تعلیقات شدالازار ص 508)
لغت نامه دهخدا
کولم
(کَ لَ)
فلفل سیاه را می گویند و آن معروف است. (برهان) (آنندراج). فلفل سیاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). با طبری ’گولمه تره’ به معنی خردل مقایسه شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
کولم
فلفل سیاه
تصویری از کولم
تصویر کولم
فرهنگ لغت هوشیار
کولم
نام مرتعی در آمل، از توابع بنافت ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوله
تصویر کوله
کج، خمیده مثلاً کج وکوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالم
تصویر کالم
بیوه، زن شوهرمرده، غیر دوشیزه
فرهنگ فارسی عمید
کدو یا سبد کوچکی که زنان روستایی در پای چرخ نخ ریسی می گذارند و گلوله های نخ را در آن می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولی
تصویر کولی
مردم چادرنشینی که در مسیر خود به کارهایی از قبیل خوانندگی، نوازندگی، فال بینی و فروش سبد می پردازند، لوری، لولی، غرشمال، قرشمال، کنایه از کسی که داد و فریاد بیهوده می کند، بی شرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شولم
تصویر شولم
شیلم، دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، شیله، چچن، چچم، شلمک، گندم دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولش
تصویر کولش
کندن زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوله
تصویر کوله
کوله بار و کوله پشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولم
تصویر مولم
درد آورنده، دردناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولر
تصویر کولر
دستگاهی که برای خنک کردن هوای ساختمان به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولخ
تصویر کولخ
آتشدان، منقل، گلخن، گولخ
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَ)
ولیمه ده تر: اولم من الاشعث. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش. سکنۀ آن 198 تن و آب آن از چشمه و محصول آن برنج و مختصر ابریشم و گندم است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اکثر سکنه در تابستان به ییلاق دره چاف رود میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
مولم در فارسی: درد انگیز درد ناک درد آورنده دردناک. در فارسی بر گرفته از مولم تازی: درد ناک درد رساننده دردمند کننده غم انگیز دردناک: (انتظار لذتی یا امید قهر بر عدوی یا حذر از مولمی باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهلم
تصویر کهلم
بادنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولح
تصویر کولح
زشت ناپسند چرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولر
تصویر کولر
دستگاهی که هوای اطاق و سالن را خنک کند، آرام بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوله
تصویر کوله
خمیده منحنی کج. یا کج و کوله. کج و معوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولمه
تصویر کولمه
یک جزو از کلام لفظ معنی دار: (یا در کتابت آن حرفی یا کلمه ای از قلم افتاده)، توضیح فرق کلمه با لفظ در این است که لفظ اعم است از معنی دار و بی معنی ولی کلمه حتما معنی دارد، سخن گفتار. یا اتفاق کلمه. اتفاق آرا: و بر این کلمه همگی ارباب ذوق را اتفاق کلمه چون خادم دعا و ناشر ثنا محمد عوفی روی از همه جهان گردانیده و بهمه جهان آورده است، مجموعه حروفی که یک واحد را تشکیل دهند. در دستور فارسی معمولا کلمه را به نه بخش تقسیم کنند: اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، صوت توضیح: در زبانها اروپایی نیز معمولا کلمه را به نه بخش تقسیم نمایند ولی عدد و کنایه در آن میان نیست و بجای این دو حرف تعریف و ضمیر را جا دهند. توضیح: ، کلام مرکب است از مجموع چند کلمه، فعل: و منطقیان فعل را کلمه خوانند و حرف را ادات. پس لفظ مفرد یا اسم بود یا فعل یا حرف، روح انسانی را باعتبار ظهور آن در نفس انسانی کلمه گویند. یا کلمه کن. امر ابداعی و تکوینی و وجود منبسط است چنانکه گویند بواسطه کلمه کن تمام موجود ات بر سبیل وجود ابداعی دفعه واحده از ذات حق صادر شده اند، جمله: (هرچ رافت و شفقت و رحمت و صلت رحم است داخل کلمه وایتاء ذی القربی است)، سکینه، (اسم خاص) روح القدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولم
تصویر شولم
پارسی تازی گشته شیلم شلمک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
کالمه پارسی است زنی را گویند که شوهرش مرده و پیر بمانده عروس مدح تو بکر آمد از سراچه فکرم نه هم چو زان دگر شاعران عجوزه و کالم (ابن یمین) فرانسوی آرام آسوده فرو نشسته: چون درد یا خشم آسایش خاموشی فرو نشستگی زنی که شوهرش مرده یا طق گرفته باشد بیوه: (پای تو از میانه رفت و زنت ماند کالم که نیز نکند شوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولک
تصویر کولک
کدویی که زنان پنبه رشتنی را در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولی
تصویر کولی
غرشمال ارقه. فاحشه. سواری روی کول و پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گشته کلا بنگرید به کلا درختی است از تیره پنیر کیان و از دسته استرکو لیاسه که بومی نواحی استوایی قاره افریقا است. ارتفاع گونه های مختلف این درخت بین 15 تا 20 متر است. برگها یش معمولا ساده و متناوب و در برخی گونه ها مجتمع است (بین 5 تا 15 برگ بطور فراهم جمع میشوند)، سطح فوقانی پهنک برگ آنها شفاف ولی سطح تحتانی برنگ سبز روشن است. گلها این گیاه معمولا بر روی شاخه های جوان (2 یا 3 یا 4 ساله) ظاهر میشوند و بندرت شاخه های مسن گل دار میگردند. مادگی گیاه شامل 5 تا 6 بر چه آزاد است که در هر برچه 5 تا 16 تخمچه قرار دارد. میوه آنها شامل 2 تا 6 فولیکول گردو بیضوی است و در درون آنها 5 تا 6 دانه موجود است. دانه های درون میوه بین 8 تا 15 گرم وزن دارند. دانه کلا شامل 3، 2 درصد کافئین و 2 تئو برومین و 6، 1 درصد تانن و 58 درصد مواد چرب است جوزالزنج درخت قهوه سودانی جوز کولا. جامه ای پشمین که شبانان پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولخ
تصویر کولخ
((لَ))
آتشدان، منقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کولی
تصویر کولی
سواری روی کول و پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کولر
تصویر کولر
((لِ))
دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن هوای داخل یک فضا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوله
تصویر کوله
((لَ))
احمق، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوله
تصویر کوله
((لِ))
باری که روی دوش حمل کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مولم
تصویر مولم
((لِ))
غم انگیز، دردناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالم
تصویر کالم
((لُ))
بیوه، زن بیوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کولی
تصویر کولی
((کُ))
دوره گرد، بیابانگرد، فاحشه، غرشمال، ارقه
فرهنگ فارسی معین