- کوفیه
- دستار چهارگوشه ای که مردان عرب روی سر خود می اندازند و بند مخصوصی بر آن قرار می دهند، چپیه
معنی کوفیه - جستجوی لغت در جدول جو
- کوفیه
- چپیه مونث کوفی، دستار چهار گوشه ای که مردان عرب بر سر خود نهند و عقال را بر سر آن اندازند
- کوفیه ((یَّ))
- دستار چهار گوشه ای که مردان عرب روی سر خود می اندازند و رشته ای مخصوص هم روی آن بر سر می گذارند که عقال نامیده می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کوبیده، خسته، آسیب رسیده، نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی و گوشت کوبیده تهیه می شود، برای مثال «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی - ۱۰۳)

فرقه ای از مسلمانان که طریقه و مسلک آنان ریاضت، عبادت، تزکیۀ نفس، پیمودن مراحل اخلاص و کسب معرفت است و معتقدند که با عبادت و ریاضت و تزکیۀ نفس می توان به حق و حقیقت راه یافت. پیشوایانی دارند که مریدان را در طریق حق ارشاد می کنند، اهل طریقت، اهل کشف، اهل طریق
کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)
مونث کشفی - و - سازمان پیشاهنگی مونث کشفی، جمع کشفیات: امور کشفیه

((یِ))
فرهنگ فارسی معین
پیرو طریقه تصوف، طریقه ای معنوی که پیروان آن معتقدند به وسیله تصفیه باطن و تزکیه نفس انوار حقایق بر قلب شخص اشراق کند

((تَ یا تِ))
فرهنگ فارسی معین
کوبیده، ساییده، خسته و فرسوده، یک قسم طعام که با برنج و لپه و گوشت کوبیده درست می کنند