- کوفی
- منسوب به کوفه: اهل کوفه از مردم کوفه، خطی مخصوص از خطوط اسلامی
معنی کوفی - جستجوی لغت در جدول جو
- کوفی
- از مردم کوفه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چپیه مونث کوفی، دستار چهار گوشه ای که مردان عرب بر سر خود نهند و عقال را بر سر آن اندازند
((یَّ))
فرهنگ فارسی معین
دستار چهار گوشه ای که مردان عرب روی سر خود می اندازند و رشته ای مخصوص هم روی آن بر سر می گذارند که عقال نامیده می شود
دستار چهارگوشه ای که مردان عرب روی سر خود می اندازند و بند مخصوصی بر آن قرار می دهند، چپیه
بسنده، بس
تازی گشته زوف از گیاهان گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو و در نواحی جنوبی اروپا و آسیای صغیر و روسیه و ایران میروید. ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتیمتر و ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه های نسبتا چوبی و برگهایش کوچک و متقابل و نوک تیز و کامل و بسیار معطر میباشد گلهایش زیبا و معطر و به رنگهای آبی تیره مایل به بنفش و سفید و گاهی گلی است اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد جسمی حسل ثغام
پیماندارتر باوفاتر وفادارتر
میرانیدن، جان برداشتن
میرانیدن، تمام حق را گرفتن
آنکه یا آنچه شخص را از کسی یا چیزی بی نیاز می سازد، بی نیاز کننده، بسنده، لایق، کارآمد
مردم چادرنشینی که در مسیر خود به کارهایی از قبیل خوانندگی، نوازندگی، فال بینی و فروش سبد می پردازند، لوری، لولی، غرشمال، قرشمال، کنایه از کسی که داد و فریاد بیهوده می کند، بی شرم
سیفلیس، آسیب، آزار، کنایه از هنگام نفرین یا توهین به کسی گفته می شود، زهر مار مثلاً کوفت! این قدر حرف نزن، بیماری، درد
پیرو طریقه تصوف، پشمینه پوش
بسنده و بی نیاز کننده، وافی، شافی
یافتنی آشکاره منسوب به کشف مربوط به کشف: آنچه دانستنی و کشفی و کردنی باشد بداند و بگوید. (اوصاف الاشراف)
بمعنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد، آسیب، ضربه و کتک
ترکی مغولی آزوغه توشه علوفه و آزوقه و سیورسات: سلطان ارز روم قضای حقی را که او وقت محاصره اخلاط بمدد علوفه و کوشی نشانده بانواع مبرات و کرامات مخصوص شد
کدو از گیاهان
هندی گمیه (گویش ایلامی) از گیاهان صدف یکی از جانوران نرم تن از رده شکمپاییان که در سواحل دریا های گرم (اقیانوس هند و سواحل افریقا) فراوانست این صدف سفید رنگ است و بشکل و اندازه یک سکه معمولی میباشد کوره
مقابل دشتی، جبلی، منسوب به کوه
غرشمال ارقه. فاحشه. سواری روی کول و پشت
چونی، مقابل کمی
بنگرید به لوف گل گندم، ابرگیاهی یالوفای مصری. ابر گیاهی
وستیده (وستی شرح و بسط) حق تمام ادا کرده شده، مفصل و کامل: سه اقنوم و سه فرقت (قرقف) را ببرهان بگویم مختصر شرح موفا. (خاقانی. 26)
پشمینه پوش، پیرو طریقه تصوف
بس کننده، بی نیازکننده، دارای کمیت، کیفیت یا دامنه ای مناسب برای تأمین نیاز یا تقاضا
دارای کوک به عنوان وسیله تنظیم مثل ماشین، ساعت، عروسک
صدمه ای که از سنگ و مشت و لگد برسد، آسیب، صدمه، اندوه، بیماری سفلیس، نوعی ناسزا
نابینایی
سواری روی کول و پشت