- کوفشانده
- بافنده
معنی کوفشانده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جولاهه بافنده: نفرین کنم ز درد و فغان این زمانه را کوداد کبر و مرتبت این کوفشانه را. (شاکر بخاری رودکی)
بافنده، جولاهه، برای مثال نفرین کنم ز درد فعال زمانه را / کاو کبر داد و مرتبت این کوفشانه را (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵)
نوکاشته، نو نصب کرده
بجوش آورده، دارویی که آنرا در آب جوشانیده باشند و عصاره آنرا برای معالجه بمریض دهند
پاشیده پراکنده کرده
پوشانیده
دارویی که در آب بجوشانند و افشره اش را به بیمار می دهند
به نوشیدن وا داشته
پراکنده، پریشان
مجد، کوشا، ساعی
بافنده، جولاهه
کوشش کننده