- کوع
طرف استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام، کاع مثله و منه اتی بسارق فقطع یده من الکوع، یا کوع و کاع دو طرف استخوان ساق متصل بند دست یا کوع استخوان سوی نر انگشت و کاع استخوان سوی خنصر و آن را کرسوع نیز نامند، یا کوع باریکترین و کمترین حجم از هر دو استخوان، ج، اکواع، و گویند: احمق من الذی یمتخط بکوعه، (منتهی الارب)، کنار استخوان زند اعلا که محاذی ابهام است، یا کنار هر یک از استخوانهای زند اعلا و زند اسفل که کاع نیز نامیده می شود، و یا کوع کنار استخوان زند اعلا که که سوی ابهام است و کاع کنار استخوان زند اسفل که سوی خنصر است و آن را کرسوع نیز نامند، ج، اکواع، و درباره شخص بلید گویند: لایفرق بین الکوع و الکرسوع، (ناظم الاطباء)، کاع، کنار استخوان زند که سوی ابهام است ... و ازهری گوید: کوع کنار استخوانی است که سوی استخوانهای مچ دست و محاذی ابهام است و آن در استخوانی است بهم پیوسته در بازو که یکی از آن دو از دیگری باریکتر است و کنار آن دو در مفصل دست بهم می پیوندد و آنچه سوی انگشت کوچک است کرسوع و آن دیگری که سوی ابهام است کوع نامیده می شود و آنها دو استخوان ساعد است و گویند: البلید لایفرق بین الکوع و الکرسوع، ج، اکواع، (از اقرب الموارد)، طرف استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام، کاع مثله، (آنندراج)، طرف زند که عقب ابهام درآید، طرف زند که پشت ابهام باشد، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، طرف استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام، کاع، (فرهنگ فارسی معین) : و بر پشت کف براند، چون به کوع رسد، سرانگشتان در خود گیرد ... (کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین)
