جدول جو
جدول جو

معنی کوریه - جستجوی لغت در جدول جو

کوریه
(رَ / رِ یِ اِطَ)
دهی از دهستان ماسوله که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است و 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوریه
تصویر نوریه
(دخترانه)
منسوب به نور، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حوریه
تصویر حوریه
(دخترانه)
زن بهشتی زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فوریه
تصویر فوریه
ماه دوم سال میلادی، پس از ژانویه و پیش از مارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریه
تصویر توریه
پوشانیدن و پنهان کردن حقیقت، امری را برخلاف حقیقت نشان دادن، حقیقت را نهفتن و طور دیگر وانمود کردن
فرهنگ فارسی عمید
دستار چهارگوشه ای که مردان عرب روی سر خود می اندازند و بند مخصوصی بر آن قرار می دهند، چپیه
فرهنگ فارسی عمید
(ری یَ)
زن سپیدپوست و نرم. (اقرب الموارد). رجوع به حور و حوراء شود
لغت نامه دهخدا
(ری یَ)
فرقه ای از متصوفه. (اقرب الموارد). گروهی از متصوفۀ مبطله باشند. و مذهب ایشان مثل مذهب حالیه است. الا آنکه میگویند حوران بهشتی در بیهوشی نزد ما می آیند و با ایشان صحبت واقع میشود. و چون بهوش می آیند غسل میکنند. کذا فی توضیح المذاهب. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است جزء دهستان ناتل کنار بخش نورشهرستان آمل، واقع در جنوب سولده با آب و هوای معتدل و 200 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج کوهستانی و سردسیری است. سکنه آن 370 تن. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ رات)
کتاب موسی. (مهذب الاسماء). نزد اهل شرع کتابی است که بر موسی نازل شد و آن 9 لوح بود و خدا امر فرمود که هفت لوح را تبلیغ نماید و دو لوح را متروک سازد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). توراه. تورات. رجوع به تورات شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ رُ)
بلند کردن، نگاه را از کسی و برداشتن: وری عنه بصره توریهً، بلند کرد نگاه را از وی و برداشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آتش برآوردن از آتش زنه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آتش از آتش زنه بیرون آوردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین گردانیدن زشتی جراحت، داروکننده را. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، رسیدن میل امتحان به چرک و ریم جراحت. (ناظم الاطباء) ، پوشیدن حقیقت خبری و ظاهر کردن غیر آن. یقال: وری عن کذا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ارادۀ چیزی کردن و غیر آن ظاهر کردن. (آنندراج). پنهان کردن حدیثی را و ظاهر ساختن غیر آن را. (ناظم الاطباء). بپوشانیدن خبر و باوکندن (افکندن) خبری دیگر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی را اراده کردن که مقصود، غیر آن باشد. (ناظم الاطباء). پوشیدن حقیقت چیزی و ظاهر کردن غیر آن. ستر کردن خبر و جز آن را اظهار کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آن است که متکلم خلاف ظاهر کلام خود را اراده کند. (از تعریفات جرجانی) : حرام است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن به ملکیت من به حیلتی از حیلت ها یا باعثی از باعثها یا توریه ای از توریه ها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318) ، پوشانیدن. (آنندراج). پنهان کردن. نهفتن و مخفی نمودن. (ناظم الاطباء). پنهان کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، در قسم آن است که به زبان قسم خوری و در دل چیز دیگری گیری. الغاز و تدلیس در قسم. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : و چون ایشان را سوگند دهند، می باید که توریه کنند یعنی در باطن و خاطر خود سخنی درآرند تا از سوگند بیرون آیند. (تاریخ قم ص 110) ، عبارت است از ایهام، یعنی استعمال لفظی که آن را دو معنی باشد. یکی نزدیک و دیگری دور. و منظور معنی دور باشد. چنانکه بیان آن در لفظ ایهام گذشت. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ایهام شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان میان آب (بلوک شعیبیه) بخش مرکزی شهرستان اهواز، سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چاه شیرین. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرودارد و از طریق شوشتر اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ غافجه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
آبادیی است که منسوب به رومانیان بود در آسیای صغیر در جنوب غربی، که ملیتس از جملۀ شهرهای آن است و قنیدس نیز یکی از آنها میباشد (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به ایران باستان ص 460، 646، 649، 651، 693، 694، 717، 926، 1021، 1022، 1099، 1101، 1104، 1112، 1138، 1169، 1185، 1210، 1245، 1268، 1274، 1275، 1454، 1462، 1468، 1608، 1973، 1993، 2033، 2034، 2093، 2101، 2154، 2034، 2344 شود. نیز رجوع به ’کاریا’ شود
لغت نامه دهخدا
(فِ یِ)
دومین ماه سال فرنگی برابر دهۀدوم و سوم بهمن و دهۀ اول اسفند. (فرهنگ فارسی معین). پیش از مارس و پس از ژانویه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ ری یَ)
آش کبر. کبربا. کبروا. لصفیه. طعامی که با کبر سازند. (ناظم الاطباء). آشی که از کور پزند. کوربا و کوروا و به عربی کبریه گویند. (آنندراج). رجوع به کبربا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
شهرکی است خرد (به ماوراءالنهر) با کشت و برز بسیار و از آنجا اسب خیزد (نزدیک کرال، غزک، خیوال، ورذول، بغورانک) (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(ری یَ)
حصیر بافته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حصیر بافته از نی. و این معرب از فارسی است. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / رُو یَ / یِ)
به فارسی کرویا است. (فهرست مخزن الادویه). کرویا. نانخواه. زنیان. (ناظم الاطباء). لغتی است در کرابیه. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرویا شود
لغت نامه دهخدا
(مِ وَ ری یَ / مَ وَ ری یَ)
مؤنث مکوری. (از اقرب الموارد). رجوع به مکوری شود
لغت نامه دهخدا
(بُ ری یَ)
اکبریت اولاد. بکوریت. (از ناظم الاطباء). ارشدیت فرزندان، به خاک افکندن. پست کردن. نابود کردن. کشتن:
که با شاه توران بجویم نبرد
سر سروران اندر آرم بگرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بکوریه
تصویر بکوریه
ناسفتگی دست ناحوردگی، پیشبودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورزه
تصویر کورزه
میوه و بار کور (کبر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورکه
تصویر کورکه
طبل بزرگ: بعد از آن کور که را پاره ساختند
فرهنگ لغت هوشیار
چپیه مونث کوفی، دستار چهار گوشه ای که مردان عرب بر سر خود نهند و عقال را بر سر آن اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبریه
تصویر کبریه
کبریه در فارسی کوربا آشی که از کور کنند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دویمین ماه سال فرنگی دومین ماه سال فرنگی برابر دهه دوم و سوم بهمن و دهه اول اسفند
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی استعمال لفظی که آن دو معنی باشد، یکی نزدیک و دیگری دور و منظور معنی دور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوریه
تصویر دوریه
گشتی شبگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوریه
تصویر شکوریه
لاتینی تازی گشته کاسنه کاسنی تلخ انگوپا (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
((یَّ))
دستار چهار گوشه ای که مردان عرب روی سر خود می اندازند و رشته ای مخصوص هم روی آن بر سر می گذارند که عقال نامیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورکه
تصویر کورکه
((کَ))
کورکا. کهورکای، طبل بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوریه
تصویر فوریه
((فِ وْ یِ))
دومین ماه سال فرنگی برابر با دهه دوم و سوم بهمن و دهه اول اسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریه
تصویر توریه
((تُ یِ))
پوشانیدن حقیقت
فرهنگ فارسی معین