جدول جو
جدول جو

معنی کورول - جستجوی لغت در جدول جو

کورول
کرسی یا صندلی قضات درجه اول روم و به قول تیت لیو مورخ رومی، علامت سلطنت بود و رومیها آن را از مردم اتروسک اقتباس کرده بودند، (از ایران باستان ج 3 ص 2451)، رجوع به کورولیس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوروش
تصویر کوروش
(پسرانه)
نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوروس
تصویر کوروس
(پسرانه)
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوردل
تصویر کوردل
کورباطن، کندفهم
فرهنگ فارسی عمید
(قَ رَ)
دهی است از دهستان چایپارۀ بخش قره ضیاالدین شهرستان خوی، سکنۀ آن 501 تن. آب آن ازآغ جای. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. این ده در دو محل بفاصله 7500 گز قرار گرفته و بنام قورول بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قورول پائین 136 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کندفهم و کج طبع و بی ذهن و بی ادراک را گویند. (برهان). کورباطن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). آنکه حقایق را نبیند و درک نکند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
اگر این کوردلان را تو به مردم شمری
من نخواهم که مرا خلق ز مردم شمرند.
ناصرخسرو.
کآن کوردل نیارد پذیرفتن
پند سوار دلدل شهبا را.
ناصرخسرو.
جرم از اجرام نبینند بجز کوردلان
طمع از چرخ ندارند مگر عشوه خران.
سنائی.
بر کوردلان سوزن عیسی نسپارم
بر پرده دران رشتۀ مریم نفروشم.
خاقانی.
بس کوردل است این فلک بی سر و بن
زآن کم نگرد به صورت آرای سخن.
خاقانی.
وای بسا کوردل که از تعلیم
گشت قاضی القضات هفت اقلیم.
نظامی.
حکایت بازجست از زیردستان
که مستم کوردل باشند مستان.
نظامی (خسرو و شیرین).
مادام که چرخ گوژپشت و فلک کوردل و گردون دون... (جهانگشای جوینی).
دیده کن کوردلان خیال
سرمه کش دیده وران کمال.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به کورباطن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
دهی از دهستان قیلاب که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کورْ وَ)
کوروار. مانند کور. چون کوران. همچون نابینایان:
کوروش قائد و عصاطلبی
بهر این راه روشن و هموار.
هاتف.
و رجوع به کوروار شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وَرْ)
به معنی کبرباست که آش کبربا باشد. (برهان) (آنندراج). کوربا. کبربا. کبروا. آش کبر. (فرهنگ فارسی معین). اصفیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوربا، کور و کبر شود
لغت نامه دهخدا
مقام رفیعی (در روم قدیم بود که فقط دیکتاتورها و کنسولان و مأموران احصاء بدان نایل می توانستند شد و مقام کورولیس را کرسی خاصی بود که جز اشخاص مزبور کسی بر آن حق جلوس نداشت. (تمدن قدیم تألیف فوستل دوکولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(کُ رُ لُ)
دانشی است که از چگونگی انتشار جانوران در روی زمین بحث می کند. (از جانورشناسی عمومی تألیف مصطفی فاطمی ج 1 ص 3)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
دسته ای از حکام طبقۀ پلیس در روم که بسال 366 قبل از میلاد تأسیس شد. (لغت نامۀ تمدن قدیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوردل
تصویر کوردل
کج طبع و بی ذهن و بی ادراک را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبول
تصویر کوبول
((کُ بُ))
از زبان های برنامه نویسی کامپیوتر
فرهنگ فارسی معین
کم هوش، کندفهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بستن چشم
فرهنگ گویش مازندرانی