جدول جو
جدول جو

معنی کوروا - جستجوی لغت در جدول جو

کوروا
(کَ وَرْ)
به معنی کبرباست که آش کبربا باشد. (برهان) (آنندراج). کوربا. کبربا. کبروا. آش کبر. (فرهنگ فارسی معین). اصفیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوربا، کور و کبر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوروش
تصویر کوروش
(پسرانه)
نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوروس
تصویر کوروس
(پسرانه)
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غوروا
تصویر غوروا
آشی که در آن غوره یا آب غوره ریخته باشند، آش غوره، غوره با، غوربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوروا
تصویر شوروا
شوربا، آش ساده که با برنج و سبزی می پزند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
دهی از دهستان قیلاب که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از توابع علی آباد ساری. (سفرنامۀ مازندران تألیف رابینو ص 120). در فرهنگ جغرافیایی کروا ضبط و نوشته شده است: دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان قائم شهر. دشت، معتدل و مرطوب است، با 200 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آندره موروا. نام مستعار امیل هرزگ نویسنده و زندگینامه نویس و مورخ نامدار فرانسوی (1885-1967 میلادی) است که اصلاً از یک خانوادۀ کارخانه دار یهودی بود که در سال 1870 میلادی به نورماندی پناهنده شد. وی در رشتۀ فلسفه در دانشگاه تحصیل کرده، ولی استاد مسلم زندگینامه های داستانی است و نسبت به احوال مردم انگلوساکسن علاقه مند و کنجکاو است. از آثار اوست: 1- سرهنگ رامبل. 2- دیسرائیلی. 3- شللی. 4- بالزاک. 5- اقالیم. 6- ولتر
لغت نامه دهخدا
(شورْ)
شوربا. اصل این ترکیب شوربا، ’شور’ به اضافۀ ’با’است و ’با’ در فارسی بمعنی آش است... شوربا بدین ترتیب لغهً بمعنی آش است که چاشنی خاص یا اجزاء اضافی نداشته باشد و به ساده ترین صورت ممکن (فقط با افزودن نمکی) پخته شود. چنین آشی برای مردم بیمار و کسانی که دستور پرهیز دارند پخته می شود و به بیمزگی معروف است، کنایه از غذای بیمزه و یا وارفته و غیرقابل اکل، کنایه از مردم بی نمک و بی مزه و وارفته است. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده).
- شلم شوروا، شلم شوربا، معنی اصلی آن ’آش شلغم’ است و به معنی چیز درهم ریخته و نامنظم و شلوغ و بی معنی و بی ربط است:
در تجدید و تجدد واشد
ادبیات شلم شوروا شد.
ایرج میرزا.
(از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده).
و رجوع به شوربا شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش آستانه که در شهرستان لاهیجان واقع است و 491 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
طبل بزرگ و کلان، (ناظم الاطباء)، طبل بزرگ، کهورکای، کورکه، (فرهنگ فارسی معین)، کهورکه، کورگه: چون سرمست شدخروش کورکا و نای زرین به وی رسید، (جامعالتواریخ رشیدی)، و دیگر امرای هزاره کورکا در قول نزده بودند که امیر قتلغشاه حمله کرده ... (تاریخ غازان ص 64)
لغت نامه دهخدا
(کَ وُ)
نقاره باشد و این لفظ ترکی است. (فرهنگ رشیدی). رجوع به کورکا، کورگه و کورکه شود
لغت نامه دهخدا
(کورْ وَ)
کوروار. مانند کور. چون کوران. همچون نابینایان:
کوروش قائد و عصاطلبی
بهر این راه روشن و هموار.
هاتف.
و رجوع به کوروار شود
لغت نامه دهخدا
کرسی یا صندلی قضات درجه اول روم و به قول تیت لیو مورخ رومی، علامت سلطنت بود و رومیها آن را از مردم اتروسک اقتباس کرده بودند، (از ایران باستان ج 3 ص 2451)، رجوع به کورولیس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
آشی باشد که از کبرپزند و آن را عربان کبریه گویند. (برهان) (آنندراج). آش کبر. (ناظم الاطباء). کوروا. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری). (از: کور، کبر + با، ابا). (از حاشیه برهان چ معین). و رجوع به کبر، کور، با و ابا شود
لغت نامه دهخدا
(کورْ)
مانند کور. چون نابینایان:
سوی شهر بی نیازی ره بپرس
چند گردی کوروار اندر ضلال.
ناصرخسرو.
ناخنی که اصل کار است وشکار
کوژ کمپیری ببرد کوروار.
(مثنوی چ رمضانی ص 258)
لغت نامه دهخدا
برنار، شیمی دان فرانسوی (1777-1838 میلادی)، او در ضمن تحقیقات خویش ’مرفین’ تریاک را کشف کرد، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
آش کبر. (برهان) (آنندراج). نام آشی است که با کبر بپزند. (فرهنگ جهانگیری). کبربا. (برهان) (آنندراج). کوربا. (فرهنگ جهانگیری). کوروا. رجوع به کبربا شود
لغت نامه دهخدا
(غورْ)
غوربا. غوره با. رجوع به غوره باو ناظم الاطباء و فرهنگ شعوری ج 2 ورق 188 الف شود
لغت نامه دهخدا
آردی که بر کندۀ خمیر پاشند تا بجایی نچسبد، (یادداشت مؤلف)، آردی که بر سفره گسترند تا خمیر بدان نچسبد، جمع واژۀ وزیر، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، رجوع به وزیر شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان هزارجریب بخش چهار دانگۀ شهرستان ساری، واقع در 40 هزارگزی شمال خاوری کیاسر، کوهستان جنگلی، معتدل مرطوب، مالاریائی، دارای 615 تن سکنه، آب آن از چشمه سار، محصول آنجا برنج و غلات و لبنیات و ارزن، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان رجه سورتیجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 48 هزارگزی شمال کیاسر، کوهستان جنگلی، مرطوب، معتدل، دارای 500 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و ارزن، لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ)
رخنه گرفتن ووصل کردن دو چیز باشد با هم. (برهان) (آنندراج). گرفتن رخنه و پیوند دو چیز را با هم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوربا
تصویر کوربا
آشی که از کور (کبر) پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورکا
تصویر کورکا
طبل بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبروا
تصویر کبروا
آش کبر
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی جهت ترغیب گوسفندان به نوشیدن آب
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
راه باریک
فرهنگ گویش مازندرانی