- کوت (پسرانه)
- نام پسر هزاره سرداران رومی و از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه
معنی کوت - جستجوی لغت در جدول جو
- کوت
- تودۀ چیزی مثلاً کوت گندم، کوت سنگ
- کوت
- کود که بدان کشت را نیرو دهد، نیرو
- کوت
- قلعه، حصار
- کوت
- کفل و سرین آدمی
- کوت
- کود، مجموع، انباشته
- کوت
- یکی از پنج سهمی که برحسب سنت مبنای تقسیم محصول به شمار می رود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
کم طول، قصیر، کوتاه
چوبدستی، عصا ترکی کتک بنگرید به کتک چوبدستی عصا: بعضی را بچوب و کوتک تادیب نموده و پاشا را از آن جهل و بد مستی ملامت کرده، دسته هاون، چوب گازران، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن) کتک
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است
((کُ تَ))
فرهنگ فارسی معین
تپه، گردنه، علمی که پیشاپیش دسته های عزاداری ایام محرم و صفر حرکت دهند و آن مرکب است از چوبی که با پارچه های رنگارنگ یا ابریشمی آن را تزیین کنند
خاموشی
خاموش شدن، خاموشی
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
Silence, Quietness
тишина
Ruhe, Stille
тишина , тиша
cisza
安静 , 沉默
quietude, silêncio
tranquillità, silenzio
quietud, silencio
tranquillité, silence
stilte
शांति , चुप्पी
ketenangan, keheningan
هدوءٌ , صمتٌ
고요함 , 침묵
שקט , שֶׁקֶט
sessizlik