جدول جو
جدول جو

معنی کوباء - جستجوی لغت در جدول جو

کوباء
(کَ)
مؤنث اکوب یعنی باریک گردن و کلان سر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوبال
تصویر کوبال
کوپال، گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه، گردن ستبر و بر و بازوی قوی
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
ناقۀ بزرگ کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر بزرگ کوهان. ج، کوم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ عَ)
وباء. (المنجد). رجوع به وباء شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
وباناک شدن زمین. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
کشوری است جمهوری در امریکای مرکزی که از قسمت بزرگی از جزایر آنتیل تشکیل یافته و در جنوب فلوریداواقع است و 114522 کیلومتر مربع مساحت و 7068000 تن سکنه دارد، پایتخت این کشور هاوانا و شهرهای عمده آن ماریانائو، سانتیاگو، کاماگی، ماتانزاس و سیانفوگوس است، جزیره از جلگه و دشت آهکی تشکیل یافته و فقط در جنوب کوهستانی است، کوبا بزرگترین صادرکننده شکر در جهان است و کشت توتون و قهوۀ این کشور نیز حائز اهمیت است، معادن مس و کرم و مخصوصاً منینز و آهن آن قابل ملاحظه است،
کریستف کلمب به سال 1492 میلادی در اولین سفر خود به ساحل این کشور رسیدولی تا سال 1511 فتح نشد و در همین سال دیه گو ولاسکز آن را به مستعمرات و متصرفات اسپانیا ضمیمه کرد و تا سال 1795 این مستعمره تابع سن دومینگ بود و در این سال مرکزیت به جزیره کوبا انتقال یافت، مردم کوبابرای کسب استقلال در سال 1878 میلادی دست به انقلاب زدند اما بی آنکه نتیجه ای گرفته شود به وسیلۀ ژنرال مارتنیز کامپوس اسپانیایی سرکوب شدند، کوشش و استقلال طلبی مردم کوبا چندین سال ادامه داشت تا سرانجام در سال 1895 میلادی با مداخلۀ ممالک متحدۀ امریکا عهدنامۀ پاریس امضاء گردید و اسپانیااز دخالت در امور کوبا ممنوع شد، ممالک متحدۀ امریکا تا سال 1902 میلادی بر این جزیره حکومت داشت و حقوق کنترل امریکا در این کشور تا سال 1934 میلادی ادامه یافت، در سال 1959 میلادی باتیستا دیکتاتور این کشور به وسیلۀ یک قیام مسلحانۀ سوسیالیستی به رهبری فیدل کاسترو ساقط گشت و اصلاحات اساسی در مورد مالکیت زمین در این کشور انجام گرفت و مؤسسات امریکایی ملی شد، (ازلاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَوْ وا)
مرد پلید نیک دشنام دهنده مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شتام. بدزبان. دارای زبان تلخ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ابوالکواء، کنیت عربان است. (منتهی الارب). از کنیه های عرب. (از اقرب الموارد).
، آنکه داغ زدن حرفۀ اوست. (از معجم متن اللغه). داغ نه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داغ زن
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کوه (ک و و / ک و و) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کوه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زهاب. (منتهی الارب) ، شعاع ماه که منتشر گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بلند وبرآمده. (منتهی الارب). مرتفع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
چوب بخور. نوعی از چوب بخور.ج، کبی (ک با) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
لوبیاکه دانه ای است کوچکتر از باقلی و غلافش شبیه غلاف باقلی، بعض آن سپید و بعض آن سرخ باشد، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ناقه کهباء، ماده شتر سپید به تیرگی مایل و یا سیاه و یا تیره مایل به سیاهی. ج، کهب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه رنگ ’کهبه’ دارد. (از اقرب الموارد). رجوع به کهبه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مؤنث اکوع، زنی که کاع آن بزرگ باشد و یا استخوانهای زند آن کج بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به اکوع شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
لمعه کوساء، پاره گیاه خشک درهم بر یکدیگر پیچیده. ج، لماع کوس. (منتهی الارب). درهم پیچیدۀ بسیار گیاه. ج، کوس. گویند: لماع کوس و کذلک رمال کوس، ای متراکمه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از دیه های اصفهان است، ابن منده گوید: از نواحی خان لنجان و ناحیتی بزرگ و دارای دکانها و مردم بسیار است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
کوبنده،
در حال کوبیدن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بر نیک محضر فرستاد کس
در توبه کوبان که فریاد رس،
سعدی،
- کوبان کوبان، در حال کوبیدن و به شتاب درنوردیدن:
از جور سپهر سبزه وار این دل
کوبان کوبان به اسفرایین آمد،
؟ (لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 143)،
، رقص کنان و پای کوبان:
معشوقه خراباتی و مطرب باید
تا نیم شبان زنان و کوبان آید،
عنصری،
- پای کوبان، رقص کنان، (ناظم الاطباء)، در حال پای کوبی و پای کوبیدن، و رجوع به همین کلمه ها شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
خاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قوباء، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، رجوع به قوباء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وباء. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به و باء شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نفس. (اقرب الموارد). تن انسان. (غیاث). تن و روح دل. (منتهی الارب). روح دل و تن. (ناظم الاطباء). ج، حوباوات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آماده کردن، اشاره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشارت کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، آرزومند و مایل گردیدن. (منتهی الارب) : وبأت ناقتی الیه، آزمند و مایل گردید ماده شتر من به سوی آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثوباء
تصویر ثوباء
فازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباء
تصویر کباء
بلند بر آمده زهاب، ماهتاب چوبسوزه چوب خوشبویی که دود کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبای
تصویر کوبای
فرانسوی تازی گشته خوکچه هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاباء
تصویر کاباء
اندوه، افسرده دل زن
فرهنگ لغت هوشیار
جوش های جلدی که بر اثر برخی امراض عفونی و به علت اختلالات عروقی عصبی تولید می شود. جوش های قوباء بر اثر فشار انگشت محو و پس از رفع فشار مجدداً هویدا می گردند. علت پیدایش قوباء را بیشتر به علت احتقان عروق جلدی می دانند
فرهنگ فارسی معین