جدول جو
جدول جو

معنی کواشید - جستجوی لغت در جدول جو

کواشید
درمانده باشد. (لغت فرس چ اقبال ص 115). این کلمه در چاپهای دیگر فرهنگ اسدی نیامده و در چ اقبال با علامت سؤال ضبط شده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آراشید
تصویر آراشید
(دخترانه و پسرانه)
پسته زمینی یا پسته شام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشید
تصویر خورشید
(دخترانه)
درخشنده، آفتاب، معشوقه جمشید در داستان جمشید و خورشید، کره سوزان درخشان و گازی که زمین و سایر سیاره های منظومه شمسی حول آن می گردند و نور گرما و انرژی منظومه شمسی از آن است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوهشاد
تصویر کوهشاد
(پسرانه)
نام روستایی در استان هرمزگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورشید
تصویر هورشید
(دخترانه)
آفتاب، خورشید (نگارش کردی: هورشید)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کماشیر
تصویر کماشیر
صمغ کرفس کوهی، صمغی زرد رنگ با بوی تند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواعید
تصویر مواعید
میعادها، جای وعده کردن ها، زمان وعده کردن ها، وعده گاه ها، میعادگاه ها، جمع واژۀ میعاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالید
تصویر موالید
مولودها، زاییده شده ها، فرزندها، کنایه از نتیجه ها، تولدها، جمع واژۀ مولود
موالید ثلاثه: کنایه از جماد، نبات و حیوان
موالید سه گانه: کنایه از جماد، نبات و حیوان، موالید ثلاثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوالیدن
تصویر کوالیدن
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، گوالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناشید
تصویر اناشید
اشعاری که در محافل برای یکدیگر می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
دهی است از دهستانهای هفتگانه بخش ششتمد شهرستان سبزوار. این دهستان در شمال باختری کوه میش واقع و محدود است از شمال بدهستان زمج، از جنوب به بخش بردسکن از شهرستان کاشمر، از خاور بدهستان شامات، از باختر بدهستان همائی و فروغن. راه جدیدالاحداث و شوسۀ سبزوار و کاشمر از این دهستان عبور می نماید. موقعیت دهستان کوهستانی و هوای آن سرد و بر اثر جریان چشمه های متعدد باغهای زیادی دارد و چون درخت توت زیادی بدانجاست مقدار زیادی پیلۀ ابریشم هر سال تهیه می کند. این دهستان در کوهستان واقع و از جهت مرطوب بودن محل، درخت بادام دیمی زیادی دارد و نیز محصول باغهای انگور آن شیره سفید بسیار مطبوع است که به نقاط دیگر بفروش می رسانند. خواشید از 22 آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آن 6741 تن می باشد. قراء مهم آن عبارتند از بجدن با 985 تن سکنه و استاج با 811 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام جایی است که فیروزۀ کم رنگ و کم قیمت از آنجا آورند و با کاف فارسی هم آمده است. (برهان). نام کورۀ اردشیر بوده. فارس را حکما پنج کوره کرده اند یکی از آنها را کورۀ اردشیر خواندند که تختگاه اردشیربابکان بوده اکنون کرمان و اراضی آن صفحات است. کواشیر مخفف کورۀ اردشیر است (آنندراج). صحیح گواشیر است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گواشیر شود
لغت نامه دهخدا
(کُ کِ)
نام قلعه ای است در جبال مشرق موصل و آن را در قدیم اردمشت می گفتند. (از معجم البلدان). در قاموس الاعلام ترکی کواش ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
بادام زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوشیدن
تصویر کوشیدن
جهد و تلاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالید
تصویر موالید
زادگان، فرزندان، جمع مولود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موانید
تصویر موانید
جمع مانده، رمن، باژها، مالیات پس افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواجید
تصویر مواجید
جمع وجد، وشت ها، رقص ها، جاور ها، حالت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواشیر
تصویر مواشیر
جمع میشار، اره ها، جمع موشور، شوشه ها (منشور ها) جمع موشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواشیق
تصویر مواشیق
جمع میشاق، دندانه های برنگ دندانه های کلید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماشیه: چارپایان مانند گاو گوسفند شتر، مالیات چارپا مالیاتی که بگاو و استر و خر تعلق میگیرد مواشیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواعید
تصویر مواعید
جمع میعاد، پشت گاهان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که علفی و پایاست. برگهایش شانه یی و گلهایش زرد رنگ و بصورت چتر مرکبند. دو یا سه گونه از گیاه شناخته شده که در اروپا و افریقا و آسیا میرویند. از گیاه مذکور ماده ای شیری رنگ ترشح میشود که در مجاورت هوا منجمد میگردد و بصورت صمغ در می آید و در طب عوام مصرف دارد و چون خوشبو میباشد در عطر سازی نیز مستعمل است جاوشیر جاشیر کماشیر حلیب البقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراشیدن
تصویر کراشیدن
آشفته شدن پریشان گشتن، تباه شدن نابود گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوابیس
تصویر کوابیس
جمع کابوس، خفتک ها بختک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالید
تصویر ذوالید
چیره دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراشیده
تصویر کراشیده
آشفته پریشان شده: (بتا، تا جدا گشتم از روی تو کراشیده و تیره شد کار من) (آغاجی)
فرهنگ لغت هوشیار
شمس، مهر، خور، یکی از ثوابت که زمین و سیارات دیگر دور آن میگردند و از آن کسب نور میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع انشوده، سرودها جمع انشوده اشعاری که در محفلی برای یکدیگر بخوانند سرودها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روادید
تصویر روادید
عبارت و امضائی که نوشته را دارای اعتبار کند، ویزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواقید
تصویر رواقید
خم بزرگ، خم زفت اندود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناشید
تصویر اناشید
جمع انشوده، اشعاری که در مدح یکدیگر خوانند، سرودها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روادید
تصویر روادید
صلاحدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
بادام زمینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوشیدن
تصویر کوشیدن
سعی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره