شهرکی است خوش و خرم و نواحی بسیار دارد و درختستانی عظیم است چنانکه میوه ها را قیمتی نباشد و همه میوه ها آنجا بغایت نیکوست خاصه انار که مانند انار طهرانی است و آبی نیکو و بادام بسیار، و بیشترین حوایج شیراز و آن حدود از آنجا آورندو غلۀ بسیار خیزد و کرباس و حصیر، و هوای آن سرد ومعتدل است و آب آنجا از رود ثکان است و در آن حدود نخجیر بسیار باشد. (فارسنامه ابن البلخی). نام قصبه ای از مضافات شیراز. (برهان). یکی از دهستانهای سه گانه بخش سروستان شهرستان شیراز. از شمال به دهستان قره باغ و دریاچۀ مهارلو، از مشرق به دهستان حومه سروستان، از جنوب به دهستان فرمشکان و از مغرب به ارتفاعات و دهستان سیاخ محدود است. این دهستان در جنوب غربی بخش واقع و هوای آن معتدل است و آب مشروب و زراعتی آن از رود خانه قره آغاج و چشمه و قنات تأمین می شود. محصولاتش غلات و چغندر وحبوبات و میوه و لبنیات و شغل اهالی باغبانی و گله داری و قالی بافی و جمعیت آن در حدود نه هزار نفر است. از بیست و شش آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و مرکز دهستان قریۀ کوار و آبادیهای مهم آن عبارتند از: اکبرآباد، مظفری، نوروزان، تسوح. شوسۀ شیراز به فیروزآباد از این دهستان می گذرد و در ارتفاعات آن طوایف کره کانی بیگی از ایل قشقایی ییلاق می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به معجم البلدان شود
شهرکی است خوش و خرم و نواحی بسیار دارد و درختستانی عظیم است چنانکه میوه ها را قیمتی نباشد و همه میوه ها آنجا بغایت نیکوست خاصه انار که مانند انار طهرانی است و آبی نیکو و بادام بسیار، و بیشترین حوایج شیراز و آن حدود از آنجا آورندو غلۀ بسیار خیزد و کرباس و حصیر، و هوای آن سرد ومعتدل است و آب آنجا از رود ثکان است و در آن حدود نخجیر بسیار باشد. (فارسنامه ابن البلخی). نام قصبه ای از مضافات شیراز. (برهان). یکی از دهستانهای سه گانه بخش سروستان شهرستان شیراز. از شمال به دهستان قره باغ و دریاچۀ مهارلو، از مشرق به دهستان حومه سروستان، از جنوب به دهستان فرمشکان و از مغرب به ارتفاعات و دهستان سیاخ محدود است. این دهستان در جنوب غربی بخش واقع و هوای آن معتدل است و آب مشروب و زراعتی آن از رود خانه قره آغاج و چشمه و قنات تأمین می شود. محصولاتش غلات و چغندر وحبوبات و میوه و لبنیات و شغل اهالی باغبانی و گله داری و قالی بافی و جمعیت آن در حدود نه هزار نفر است. از بیست و شش آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و مرکز دهستان قریۀ کوار و آبادیهای مهم آن عبارتند از: اکبرآباد، مظفری، نوروزان، تسوح. شوسۀ شیراز به فیروزآباد از این دهستان می گذرد و در ارتفاعات آن طوایف کره کانی بیگی از ایل قشقایی ییلاق می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به معجم البلدان شود
سبدی بود بزرگ که باغبانان دارند. (لغت فرس اسدی). سبدی که میوه و انگور و چیزهای دیگر در آن کنند و بر پشت گیرند و از جایی به جایی برند و دو عدد آن را بر یک خر الاغ بار کنند و آن را به عربی دوخله خوانند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کواره: کوارت بیارم که ورزدشیار (کذا) نگویم که خاک آور اندر کوار. اسدی (از لغت فرس). آن چنان بادی که کمتر چاکرت زر به دامن بخشد و لعل از کوار. شمس فخری. و رجوع به کواره شود
سبدی بود بزرگ که باغبانان دارند. (لغت فرس اسدی). سبدی که میوه و انگور و چیزهای دیگر در آن کنند و بر پشت گیرند و از جایی به جایی برند و دو عدد آن را بر یک خر الاغ بار کنند و آن را به عربی دوخله خوانند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کواره: کوارت بیارم که ورزدشیار (کذا) نگویم که خاک آور اندر کوار. اسدی (از لغت فرس). آن چنان بادی که کمتر چاکرت زر به دامن بخشد و لعل از کوار. شمس فخری. و رجوع به کواره شود
جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). نهری در بهشت. (از اقرب الموارد) : چشمۀ کوثر. حوض کوثر. نهر کوثر: انا اعطیناک الکوثر (قرآن 1/108) ، ما بدادیم ترا حوض کوثر. (ترجمه تفسیر طبری). چو روی یار من شد دهر گویی همی عارض بشوید بآب کوثر. دقیقی. آبش همه از کوثر و از چشمۀ حیوان خاکش همه از عنبر و کافور عجین است. منوچهری. یکی قطره زو بر کفم برچکید کف دست من گشت چون کوثری. منوچهری. برنه به کف دستم آن جام چو کوثر جام دگر آور به کف دست دگر نه. منوچهری. گه رستخیز آب کوثر وراست لوا و شفاعت سراسر وراست. اسدی. صحراش منقش همه مانندۀ دیبا آبش عسل صافی مانندۀ کوثر. ناصرخسرو. ای هوشیار مرد چه گویی که آن گروه هرگز سزای نعمت فردوس و کوثرند. ناصرخسرو. در بزمگاه مالک ساقی زمانه اند این ابلهان که در طلب جام کوثرند. ناصرخسرو. گویند بهشت و حور و کوثر باشد و آنجا می ناب و شهد و شکر باشد. (منسوب به خیام). آب وی آب زمزم و کوثر خاک وی جمله عنبر و کافور. (از کلیله و دمنه). قطرۀ کوثر و قمطرۀ قند از شکرهای لفظاو اثر است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 85). در لب تو هست از کوثر اثر در دل خاقانی از آتش نشان. خاقانی. به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 51). چو طاووسی عقابی بازبسته تذروی بر لب کوثر نشسته. نظامی. چون نمی آید بسر زآن بحر هیچ پس چراصد چشمه چون کوثر رسید. عطار. چون که آب خوش ندید آن مرغ کور پیش او کوثر نماید آب شور. مولوی. عارضش باغی، دهانش غنچه ای بل بهشتی در میانش کوثری. سعدی. بیا ای شیخ و از خم خانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد. حافظ. فردا شراب کوثر و حور ازبرای ماست و امروزنیز ساقی مهروی و جام می. حافظ دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور واقع است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). نهری در بهشت. (از اقرب الموارد) : چشمۀ کوثر. حوض کوثر. نهر کوثر: انا اعطیناک الکوثر (قرآن 1/108) ، ما بدادیم ترا حوض کوثر. (ترجمه تفسیر طبری). چو روی یار من شد دهر گویی همی عارض بشوید بآب کوثر. دقیقی. آبش همه از کوثر و از چشمۀ حیوان خاکش همه از عنبر و کافور عجین است. منوچهری. یکی قطره زو بر کفم برچکید کف دست من گشت چون کوثری. منوچهری. برنه به کف دستم آن جام چو کوثر جام دگر آور به کف دست دگر نه. منوچهری. گه رستخیز آب کوثر وراست لوا و شفاعت سراسر وراست. اسدی. صحراش منقش همه مانندۀ دیبا آبش عسل صافی مانندۀ کوثر. ناصرخسرو. ای هوشیار مرد چه گویی که آن گروه هرگز سزای نعمت فردوس و کوثرند. ناصرخسرو. در بزمگاه مالک ساقی زمانه اند این ابلهان که در طلب جام کوثرند. ناصرخسرو. گویند بهشت و حور و کوثر باشد و آنجا می ناب و شهد و شکر باشد. (منسوب به خیام). آب وی آب زمزم و کوثر خاک وی جمله عنبر و کافور. (از کلیله و دمنه). قطرۀ کوثر و قِمطرۀ قند از شکرهای لفظاو اثر است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 85). در لب تو هست از کوثر اثر در دل خاقانی از آتش نشان. خاقانی. به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 51). چو طاووسی عقابی بازبسته تذروی بر لب کوثر نشسته. نظامی. چون نمی آید بسر زآن بحر هیچ پس چراصد چشمه چون کوثر رسید. عطار. چون که آب خوش ندید آن مرغ کور پیش او کوثر نماید آب شور. مولوی. عارضش باغی، دهانش غنچه ای بل بهشتی در میانش کوثری. سعدی. بیا ای شیخ و از خم خانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد. حافظ. فردا شراب کوثر و حور ازبرای ماست و امروزنیز ساقی مهروی و جام می. حافظ دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور واقع است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
خوشۀ گندم و جوی را گویند که در وقت کوفتن خرمن خرد نشده باشد و بار دیگر بکوبند و آن را به عربی قصاله و قصامه خوانند (برهان) (آنندراج). در یزدی ’کوزاره’، گندم از خوشه بیرون نیامده. (حاشیۀ برهان چ معین) ، غربیلی که آهک و سنگریزه را بدان غربیل کنند. (ناظم الاطباء)
خوشۀ گندم و جوی را گویند که در وقت کوفتن خرمن خرد نشده باشد و بار دیگر بکوبند و آن را به عربی قصاله و قصامه خوانند (برهان) (آنندراج). در یزدی ’کوزاره’، گندم از خوشه بیرون نیامده. (حاشیۀ برهان چ معین) ، غربیلی که آهک و سنگریزه را بدان غربیل کنند. (ناظم الاطباء)
زمین دامن کوه را گویند. (برهان). در برهان گفته زمین و دامن کوه را گویند، و دو سه خطا کرده اول اینکه کاف فارسی است نه تازی دوم آنکه کاف و واونیست ’کاف و را’ است... (انجمن آرا). مصحف کردر. (حاشیه برهان چ معین) ، چرم نازکی که آستر موزه و یا کفش کنند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
زمین دامن کوه را گویند. (برهان). در برهان گفته زمین و دامن کوه را گویند، و دو سه خطا کرده اول اینکه کاف فارسی است نه تازی دوم آنکه کاف و واونیست ’کاف و را’ است... (انجمن آرا). مصحف کردر. (حاشیه برهان چ معین) ، چرم نازکی که آستر موزه و یا کفش کنند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
به لغت زند و پازند به معنی امرود باشد و آن میوه ای است معروف که به عربی کمثری خوانند. (برهان) (آنندراج). به لغت زند و پازند امرود. (ناظم الاطباء). هزوارش، کومترا و کومترا (امروت) با کمثری مقایسه شود. بنابراین کومر مصحف ’کومتر’ است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
به لغت زند و پازند به معنی امرود باشد و آن میوه ای است معروف که به عربی کمثری خوانند. (برهان) (آنندراج). به لغت زند و پازند امرود. (ناظم الاطباء). هزوارش، کومترا و کومترا (امروت) با کمثری مقایسه شود. بنابراین کومر مصحف ’کومتر’ است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
کبوتر باشد و عربان حمام گویند. (برهان) (آنندراج). به معنی کبوتر است و آن را کپتر و کفتر نیز گویند و کوتر دری و تبری آن است. (انجمن آرا) : روح ازپی آبروی خود را خلد ازپی رنگ و بوی خود را دست آب ده مجاورانش ارزن ده برج کوترانش. خاقانی (تحفهالعراقین، از آنندراج). وآنگاه چو عنکبوت و کوتر دزبان و رقیبشان به هر در. خاقانی. و رجوع به کبوتر شود
کبوتر باشد و عربان حمام گویند. (برهان) (آنندراج). به معنی کبوتر است و آن را کپتر و کفتر نیز گویند و کوتر دری و تبری آن است. (انجمن آرا) : روح ازپی آبروی خود را خلد ازپی رنگ و بوی خود را دست آب ده مجاورانش ارزن ده برج کوترانش. خاقانی (تحفهالعراقین، از آنندراج). وآنگاه چو عنکبوت و کوتر دزبان و رقیبشان به هر در. خاقانی. و رجوع به کبوتر شود
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است