جدول جو
جدول جو

معنی کهگران - جستجوی لغت در جدول جو

کهگران
(کُ هَُ)
دهی از دهستان کامفیروز است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 209 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامران
تصویر کامران
(پسرانه)
آنکه در هر کاری موفق است، چیره، مسلط
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیگران
تصویر تیگران
(پسرانه)
نام یکی از سرداران خشایار پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهوران
تصویر بهوران
(پسرانه)
وه وران، آنکه دارای روح و روان نیکوست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرگان
تصویر شهرگان
(پسرانه)
شهری، اهل شهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرگان
تصویر مهرگان
(دخترانه)
مهربانی، منسوب به ماه مهر، جشنی به همین نام که ایرانیان باستان در پانزدهمین روز مهر برگزار می کردند و در آن روز از دوستان صمیمی خود قدر دانی می نمودند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
(دخترانه)
هنگام بهار، موسم بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارران
تصویر کارران
کارگزار، پیشکار، وکیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
بهار، فصل بهار، هنگام بهار، در وقت بهار، برای مثال درخت اندر بهاران بر فشاند / زمستان لاجرم بی برگ ماند (سعدی - ۱۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
سر سنگین، ناخشنود، خشمناک، مغرور، مست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامران
تصویر کامران
عیاش، خوش گذران، خوشبخت، کامکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهستان
تصویر کهستان
کوهستان، جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهرمان
تصویر کهرمان
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهرگان
تصویر مهرگان
ماه مهر، کنایه از پاییز، روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی، در آیین زردشتی جشن باستانی که پارسیان از روز ۱۶ تا ۲۱ مهرماه برپا می کردند، برای مثال مهرگان نو درآمد بس مبارک مهرگان / فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان (ازرقی - ۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
(هََ گَ)
نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاهان میان هاشم آباد و سمنگان بالا، در 515500 گزی طهران، نام کوهی نزدیک حد غربی ایران، و خط سرحدی ایران و عراق بفاصله یک فرسنگ و نیم در امتداد آن کوه است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
هنگام بهار. (ناظم الاطباء). بهار. (آنندراج). هنگام بهار و فصل بهار. (فرهنگ فارسی معین) :
بهاران و جیحون و آب روان
سه اسب و سه جوشن سه برگستوان.
فردوسی.
خوشا بهاران کز خرمی و بخت جوان
همی بدیدن روی تو تازه گردد جان.
فرخی.
تو تن آسای بشادی و زترکان بدیع
کاخ تو چون که کنشت است و بهاران تو شاد.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 46).
خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته ست
آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته ست.
منوچهری.
بشهرش نه برف و نه باران بدی
جز اندک نمی کز بهاران بدی.
اسدی.
تا زمستان بسی نیاساید
در بهاران جهان نیاراید.
سنایی.
بهاران آمد و آورد باد و ابر نیسانی
چو طبع و خلق تو هر دو جهان شد خرم و بویا.
مسعودسعد.
هرچه کاری در بهاران تیر ماهان بدروی.
خواجه عبداﷲ انصاری.
ز هر سو قطره های برف و باران
شده بارنده چون ابر بهاران.
نظامی.
گر بهاران شکوفه میوه کند
من شکوفه کنم ز میوۀ تر.
خاقانی.
در بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ.
مولوی.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران.
سعدی.
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
نوۀ آرخه لائوس و پادشاه دست نشاندۀ دولت روم در ارمنستان، به دوران سلطنت بلاش اول و امپراتوری نرون، ولی چون بلاش از این امر ناراضی بود، پس از لشکرکشی ها و مبارزات ممتد، دولت روم برادر او تیرداد را مجدداً به پادشاهی ارمنستان برگزید، و تیگران را از سلطنت برانداخت، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2436 و 2453 شود
ملقب به کبیر پادشاه ارمنستان (86-89 قبل از میلاد) و داماد مهرداد ششم ملقب به اصیل بود، وی پادشاه پونت را بر ضد رومیان یاری کرد، (از لاروس)، رجوع به ایران باستان و دایره المعارف فارسی ذیل تیگرانس شود
لغت نامه دهخدا
چرخی که زنان با آن نخ کتان ریسند، (از شعوری ج 1 ورق 451)، اما ظاهراً کلمه دگرگون شدۀ دوکدان است، رجوع به دوک و دوکدان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ گَ)
دهی از دهستان انگوران است که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 202 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام قلعه ای در آذربایجان ازولایت خلخال. (از نزهه القلوب ج 3 ص 83). رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن ص 475 و حواشی شدالازار ص 550 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ)
جغد و بوم. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). و رجوع به کنگر شود، غله ای که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(زِ تَ)
دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 233 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
کسی که هر چه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است، بهره مند، کامیاب در هر عزم
فرهنگ لغت هوشیار
در کنار گرفتن: دست بگشاد و کنار انش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهستان
تصویر کهستان
زمینی که در آن کوه بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهرمان
تصویر کهرمان
قهرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهرگان
تصویر مهرگان
مهر محبت پیوستن، نام روز شانزدهم از هر ماه میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
عضبناک خشمگین، متکبر خود پرست مغرور، ناخشنود ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
هنگام بهار، فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
((~. گِ))
خشمگین، بی مهر، متکبر، ناخشنود، مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامران
تصویر کامران
خوشگذران، عیاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارران
تصویر کارران
دانای کار، مطلع، کارگزار، پیشکار، دلال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهرگان
تصویر مهرگان
((مِ))
جشنی که ایرانیان در روز شانزدهم ماه مهر برگزار می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهشگران
تصویر سهشگران
اعصاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیگران
تصویر دیگران
سایرین
فرهنگ واژه فارسی سره