جدول جو
جدول جو

معنی کهولت - جستجوی لغت در جدول جو

کهولت
پیر شدن، پیری
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
فرهنگ فارسی عمید
کهولت
پیری
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
فرهنگ لغت هوشیار
کهولت
((کُ لَ))
پیری، سالخوردگی
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
فرهنگ فارسی معین
کهولت
پیری
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
فرهنگ واژه فارسی سره
کهولت
پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی
متضاد: شباب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهولت
تصویر سهولت
آسان شدن، نرم شدن
فرهنگ فارسی عمید
(سُ لَ)
آسانی. (غیاث) (آنندراج). نرم شدن. آسان شدن. رجوع به سهوله شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کهل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند
حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند.
ناصرخسرو.
و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کهل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
کهل گردیدن، و کاهل اسم فاعل است از آن، و یا ثلاثی مجرد آن، فعل مرده ای است. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دومو شدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن. (آنندراج). کهل گردیدن. (از اقرب الموارد). رجوع به کهولت و کهل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذهول
لغت نامه دهخدا
(کَهَْ وَ)
تننده، یا نوعی از آن. (منتهی الارب). عنکبوت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به معنی اول مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سهولت
تصویر سهولت
آسانی، نرم شدن، آسان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
میانسال دو موی، تننده (ص) مردی که در ریش او مو های سیاه و سفید باشد، عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهولت
تصویر سهولت
((سَ))
آسان شدن، نرم شدن، آسانی، نرمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهول
تصویر کهول
((کَ))
مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد، عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
آسانی، سادگی، یسر
متضاد: اشکال، دشواری، صعوبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فاصله میان کمر و ران و پشت لگن خاصره
فرهنگ گویش مازندرانی