دهی است از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا، سکنۀ آن 1037 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه فرعی، دبستان و در حدود 20باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا، سکنۀ آن 1037 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه فرعی، دبستان و در حدود 20باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
کرکوی. شهری است از نواحی سیستان و مجوسان در آنجا آتشکدۀ بزرگی دارند. (از معجم البلدان). رجوع به کرکوی شود. - آتش کرکویه، آتش کرکوی. رجوع به کرکوی و سرود آتشکدۀ کرکوی شود
کرکوی. شهری است از نواحی سیستان و مجوسان در آنجا آتشکدۀ بزرگی دارند. (از معجم البلدان). رجوع به کرکوی شود. - آتش کرکویه، آتش کرکوی. رجوع به کرکوی و سرود آتشکدۀ کرکوی شود
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 24هزارگزی شمال خاور لار. سکنۀ آن 1507 تن. آب آن از چاه و باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 24هزارگزی شمال خاور لار. سکنۀ آن 1507 تن. آب آن از چاه و باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
به زبان محلی کرمانی به معنی مقنی و چاخو است. (حاشیۀ المضاف الی بدایع الازمان چ عباس اقبال ص 42). کاریزکن. چاه کن: آنچه از فروع و مرافق عمل دیوان کرمان یافت همه فنا کرد... یا به گل کار و کهنکین داد. (المضاف الی بدایع الازمان ایضاً ص 42). گفتند ما از پیران شنیده ایم که آفت شهر بم از رود آبارق است، اگر آوردن آن رود و در خندق شهر افکندن میسر گردد لابد دیوار خراب شود و شهر گشاده، پس فرمودند تا جملۀ بازیار و کهنکین حوالی بم و نرماشیر جمع کردند و از بیست فرسنگی رود آوردند و در خندق افکند... (تاریخ سلاجقۀ کرمان تألیف محمد بن ابراهیم). رجوع به کهن شود
به زبان محلی کرمانی به معنی مقنی و چاخو است. (حاشیۀ المضاف الی بدایع الازمان چ عباس اقبال ص 42). کاریزکن. چاه کن: آنچه از فروع و مرافق عمل دیوان کرمان یافت همه فنا کرد... یا به گل کار و کهنکین داد. (المضاف الی بدایع الازمان ایضاً ص 42). گفتند ما از پیران شنیده ایم که آفت شهر بم از رود آبارق است، اگر آوردن آن رود و در خندق شهر افکندن میسر گردد لابد دیوار خراب شود و شهر گشاده، پس فرمودند تا جملۀ بازیار و کهنکین حوالی بم و نرماشیر جمع کردند و از بیست فرسنگی رود آوردند و در خندق افکند... (تاریخ سلاجقۀ کرمان تألیف محمد بن ابراهیم). رجوع به کَهْن شود