جدول جو
جدول جو

معنی کهنو - جستجوی لغت در جدول جو

کهنو
(کَ پَ چَ رَ)
دهی از دهستان علامرودشت است که در بخش کهنگان شهرستان بوشهر واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهنه
تصویر کهنه
کاهن ها، روحانیان مسیحی یا یهودی، روحانی اقوام باستان مانند بابلیان ها و مصریان ها، غیب گوها، جمع واژۀ کاهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیرینه، فرسوده، کنانه
فرهنگ فارسی عمید
(کَ سَ بُ)
دهی از دهستان حتکن است که در بخش زرند شهرستان کرمان واقع است و200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان جیرفت که محدود است از شمال به بخش مرکزی جیرفت و بخش جبال بارز و از جنوب به بخشهای جاسک و میناب و از مشرق به دهستان ولگان از شهرستان ایرانشهر و از مغرب به دهستان رودان بخش میناب. این بخش قسمتی کوهستانی و قسمتی دیگر دشت است و کوههای مهم آن عبارتند از: کوه حکمرد، کوه گرم، کوه شهری، کوه شاه و کوهستان بشاگرد. رود خانه مهم بخش، رود خانه هلیل و رود خانه میناب است. بخش کهنوج ازنه دهستان و 381 آبادی تشکیل شده است به شرح زیر:
1- دهستان انگهران، با 108 آبادی و 6700 تن سکنه. 2- دهستان رمشک، با 38 آبادی و 1400 تن سکنه. 3- دهستان رودبار، با 29 آبادی و 5300 تن سکنه. 4- دهستان قلعه گنج، با 14 آبادی و 750 تن سکنه. 5- دهستان کوه شهری، با 15 آبادی و 1300 تن سکنه. 6- دهستان کلاشگرد، با 72 آبادی و 4000 تن سکنه. 7- دهستان مارز، با 32 آبادی و 950 تن سکنه. 8- دهستان منوجان، با 46 آبادی و9600 تن سکنه. 9- دهستان نمداد، با 27 آبادی و 4000 تن سکنه. مجموع سکنۀ بخش در حدود 34هزار تن و مرکز بخش قصبۀ شیخ آباد مشهور به کهنوج است که مرکز پادگان جمازه سوار لشکر 7 کرمان می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ)
وظیفۀ کاهن. این کلمه سریانی است. (از اقرب الموارد). کاهنی. کهانت. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کاهن و کهانت و نشوء اللغه ص 69 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهنوت
تصویر کهنوت
جمع کتهن، کندایان کاهنی کهانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنو
تصویر تهنو
گوارنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنی
تصویر کهنی
دیرینگی، کهن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
قدیم، ضد تازه و نو، عتیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنوت
تصویر کهنوت
((کَ هَ))
کاهنی، کهانت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
((کَ هَ نَ یا نِ))
جمع کاهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
((کُ نِ))
قدیمی، فرسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
قديمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
Ratty, Stale, Wellworn
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
miteux, rassis, usé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
esfarrapado, rançoso, bem usado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
בלוי , רקוב , שחוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
بوسیدہ , باسی , پرانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
পুরনো , বাসি , পুরানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
ขาด , เก่า , ใช้จนหมด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
chakavu, mbovu, kuzeeka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
eski, bayat
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
ぼろぼろの , 古くなった , よく使い込まれた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
破旧的 , 陈旧的 , 旧的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
robek, basi, ausus
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
닳은 , 오래된 , 낡은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
abgenutzt, alt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
फटा हुआ , बासी , पुराना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
versleten, ranzig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
logoro, stantio, consumato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
rasposo, rancio, gastado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
зношений , черствий , зношений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
sfatygowany, czerstwy, zużyty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
потрепанный , черствый , изношенный
دیکشنری فارسی به روسی