جدول جو
جدول جو

معنی کهنه - جستجوی لغت در جدول جو

کهنه
دیرینه، فرسوده، کنانه
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
فرهنگ فارسی عمید
کهنه
کاهن ها، روحانیان مسیحی یا یهودی، روحانی اقوام باستان مانند بابلیان ها و مصریان ها، غیب گوها، جمع واژۀ کاهن
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
فرهنگ فارسی عمید
کهنه
(کَ هََ نَ)
جمع واژۀ کاهن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ کاهن، به معنی فالگوی. (آنندراج). جمع واژۀ کاهن که به معنی غیب گوی و فالگیر باشد. (غیاث). مردمان غیبگوی و فالگوی وکاهن و جادوگر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاهن شود
لغت نامه دهخدا
کهنه
(کُ نِ)
ده مرکزی دهستان کهنه است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 733 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
کهنه
قدیم، ضد تازه و نو، عتیقه
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه
((کَ هَ نَ یا نِ))
جمع کاهن
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
فرهنگ فارسی معین
کهنه
((کُ نِ))
قدیمی، فرسوده
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
فرهنگ فارسی معین
کهنه
دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن، مزمن، اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس، مستعمل، خرقه، خلق
متضاد: جدید، نو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کهنه
قديمٌ
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به عربی
کهنه
Ratty, Stale, Wellworn
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کهنه
miteux, rassis, usé
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کهنه
chakavu, mbovu, kuzeeka
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کهنه
بوسیدہ , باسی , پرانا
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به اردو
کهنه
পুরনো , বাসি , পুরানো
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به بنگالی
کهنه
ขาด , เก่า , ใช้จนหมด
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به تایلندی
کهنه
破旧的 , 陈旧的 , 旧的
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به چینی
کهنه
eski, bayat
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کهنه
ぼろぼろの , 古くなった , よく使い込まれた
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کهنه
בלוי , רקוב , שחוק
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به عبری
کهنه
robek, basi, ausus
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کهنه
फटा हुआ , बासी , पुराना
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به هندی
کهنه
versleten, ranzig
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به هلندی
کهنه
logoro, stantio, consumato
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کهنه
rasposo, rancio, gastado
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کهنه
зношений , черствий , зношений
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کهنه
потрепанный , черствый , изношенный
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به روسی
کهنه
sfatygowany, czerstwy, zużyty
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به لهستانی
کهنه
abgenutzt, alt
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به آلمانی
کهنه
esfarrapado, rançoso, bem usado
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کهنه
닳은 , 오래된 , 낡은
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لهنه
تصویر لهنه
ابله، احمق، بی ادب، سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهنه
تصویر پهنه
عرصه، میدان، ساحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهنه
تصویر دهنه
چاک و شکاف، مدخل هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهنه
تصویر پهنه
عرصه، عرش، وسعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کینه
تصویر کینه
تنفر
فرهنگ واژه فارسی سره