جدول جو
جدول جو

معنی کهربا - جستجوی لغت در جدول جو

کهربا
(دخترانه)
نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جذب کنندگی دارد
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
فرهنگ نامهای ایرانی
کهربا
صمغی زرد رنگ، فسیلی و از دستۀ هیدروکربن ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می کند و مصرف تزیینی دارد، زرد رنگ
کهربای سیاه: در علم زمین شناسی زغالی سخت و براق از اقسام لینیت که به آسانی قبول جلا و صیقل می کند و در جواهرسازی به کار می رود
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
فرهنگ فارسی عمید
کهربا
(کَ رَ)
کهرباء. صمغ درختی است که چون مالیده شود کاه را جذب کند، و در این خاصیت با سندروس مشترک است. معرب کاه ربای فارسی است یعنی جاذب کاه، و پاره ای آن را کهرباه یا کهرباءه و نسبت بدان راکهربی گویند، و از آن است: سیال الکهربی. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود، نیرویی است که در بعضی از اجسام بر اثر مالش یا حرارت یافعل و انفعالات شیمیایی پیدا می شود و جذب کردن و تولید نور و لرزاندن اعصاب حیوانات و تجزیۀ آب و نمکهااز خواص و آثار آن است. (از المنجد). الکتریسیته
لغت نامه دهخدا
کهربا
رباینده کاه، که رباینده
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
فرهنگ لغت هوشیار
کهربا
((کَ رُ))
یک نوع صمغ درختی به رنگ های زرد، سرخ و سفید که مانند سنگ سفت می شود و در اثر مالش خاصیّت الکتریسته پیدا می کند، کاهربا
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
فرهنگ فارسی معین
کهربا
برق
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
فرهنگ واژه فارسی سره
کهربا
آهن ربا، مغناطیس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کهربا
دیدن کهربا در خواب، دلیل بیماری است. اگر بیند کهربای بسیار داشت، دلیل که به رنج و سختی منفعت پدید آید. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبربا
تصویر کبربا
آش کبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهربای سیاه
تصویر کهربای سیاه
در علم زمین شناسی زغالی سخت و براق از اقسام لینیت که به آسانی قبول جلا و صیقل می کند و در جواهرسازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رُ رَ)
به معنی لون و رنگ زرد است. (برهان) (آنندراج). کهرباگون. هر چیز زردرنگ. (ناظم الاطباء). به رنگ کهربا. زردرنگ:
شد او کهربارنگ چون گشت خشک
زمردصفت بود تا بود تر.
مسعودسعد.
گاهی آید ز گوهری سنگی
گاه لعلی ز کهربارنگی.
نظامی.
ای چون خر آسیا کهن لنگ
کهتاب تو روی کهربارنگ.
نظامی.
، چیزی را نیز گویند که خاصیت کهربا داشته باشد، کنایه از رباینده و بردارنده، کنایه از سبک دست. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ رُ)
کهربارنگ. هر چیز زردرنگ. (ناظم الاطباء) :
مکن زیر این لاجوردی بساط
بدین قلعۀ کهرباگون نشاط.
نظامی.
بیا ساقی آن آب آتش خیال
درافکن بدان کهرباگون سفال.
نظامی.
ورجوع به کهربارنگ شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رُ)
مانا به کهربا. (ناظم الاطباء). همچون کهربا. مانند کهربا
لغت نامه دهخدا
(کَ رُ)
منسوب به کهربا. (ناظم الاطباء) ، به رنگ کهربا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چهره از بیم کهربایی گشته. (ظفرنامه از امثال و حکم ص 1476) ، (اصطلاح فیزیک) مغناطیسی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ ئی یَ)
کهربیه. قوه کهربا. (از المنجد). رجوع به کهربا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
آشی باشد که از کبرپزند و آن را عربان کبریه گویند. (برهان) (آنندراج). آش کبر. (ناظم الاطباء). کوروا. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری). (از: کور، کبر + با، ابا). (از حاشیه برهان چ معین). و رجوع به کبر، کور، با و ابا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
آش کبر باشد چنانکه آش ماست را ماست با گویند چه با بمعنی آش است. (برهان) (آنندراج). آش کبر. (ناظم الاطباء). کبروا. (حاشیۀ برهان چ معین). کوربا. کوروا. کبریه لصفیه. اصفیه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
ربایندۀ کاه. جذب کننده به سوی خود. کشندۀ کاه و خاشاک سبک. کهربا. قهروا معرب آن است. صمغ درخت جوزی است خاص و بعضی گویند صمغ درخت جوز رومی است و بعضی دیگر گویند صمغ درختی است مانند پسته، همچو کبریت سوزد و آن را سیدالکباریت خوانند و کاه را بجانب خود کشد. هر که باخود دارد از یرقان ایمن باشد و بعضی گویند در حدود روس چشمه ای است که برمیجوشد و چون باد بر آن میوزد بسته میشود و کهربای خاصه آن است و آن را به عربی مصباح الروم خوانند. (برهان). صمغ فسیل مترشح از درختان کاج عهدهای قدیم خصوصاً گونه ای کاج بنام پینوس سوسنی فرا است امروز کاهربا را در طبقات تشکیل شده در دوران سوم در نواحی دریای بالتیک جستجو میکنند. مادۀ صمغی زرد رنگ و شکننده و شفاف است. در برخی انواع قرمزرنگ شفاف نیز دارد و بمقدار کم به رنگ سفید کدر نیز یافت میشود. خاصیت کاهرباآن است که اگر بپارچه ای پشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسیته می یابد و ذرات کاه و خرده کاغذ را جذب میکند ضمناً بوی معطری از آن استشمام میشود در صنعت جهت ساختن تسبیح و گردن بند و ابزار زینتی بکار میرود. حجرالکهربا. بیجاده. (فرهنگ فارسی معین) :
از ناحیۀ کاهربا گرچه طبیعی است
سعی تو فروشوید رنگ یرقان را.
انوری.
رجوع به کهربا شود، در اصطلاح امروز اعراب کهربا الکتریسیته یا نیروی برق است. رجوع به کهربا شود
لغت نامه دهخدا
مخفف کاه ربا، (برهان) (آنندراج)، این کلمه در عربی نیز وارد شده، (دزی ج 2 ص 434)، و رجوع به کاه ربا و کهربا شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
طعامی که زهر درآن آمیزند برای هلاک دشمن. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آشی که به زهر آمیخته باشند:
که مگر نوعی دعائی کرده ای
از جهالت زهربائی خورده ای.
مولوی.
رجوع به زهر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رُ دُ)
که دمی زرد چون کهربا دارد:
اگر کژدمی کهربادم بود
مشو ایمن از وی که کژدم بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ رُ)
کهربا:
ربودندش آن دیوساران ز جای
چو کهبرگ را مهرۀ کهربای.
نظامی.
بیجاده اشارت در تو
رخساره چو کهربای کردم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 641)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کهربا. (ازاقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل و کهربا شود
لغت نامه دهخدا
آنچه برنگ کهربا باشد زرد رنگ، آنچه خاصیت کهربا دارد، رباینده جذب کننده، سبکدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهربایی
تصویر کهربایی
منسوب به کهربا، مغناطیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهربائی
تصویر کهربائی
پارسی تازی گشته کهربایی کهربکار (کارگر برق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهربه
تصویر کهربه
پارسی تازی گشته کهربی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربا
تصویر کاربا
یا کاهر بای سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهربا
تصویر کاهربا
رباینده کاه، جذب کننده بسوی خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبربا
تصویر کبربا
آش کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوربا
تصویر کوربا
آشی که از کور (کبر) پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهربائیه
تصویر کهربائیه
پارسی تازی گشته کهربیک دانش کهرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهربا
تصویر کاهربا
((رُ))
کهربا، یک نوع صمغ درختی به رنگ های زرد، سرخ و سفید که مانند سنگ سفت می شود و در اثر مالش خاصیّت الکتریسته پیدا می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهربارنگ
تصویر کهربارنگ
((~. رَ))
هر چیز زردرنگ مانند کهربا
فرهنگ فارسی معین
مهره هایی زردرنگ به اندازه ی یک بند شصت، گوسفند بدون گوش
فرهنگ گویش مازندرانی