- کها
- خجل، شرمنده، منفعل
معنی کها - جستجوی لغت در جدول جو
- کها ((کَ))
- خجل، شرمنده
- کها
- خجل، شرمنده،
برای مثال به دست خود که کند با خود این که من کردم / کهای توبه ام آخر ز احمقی تا کی؟ (نزاری - رشیدی - کها)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کهانت در فارسی: کندایی اختر ماری پیشگویی جمع کاهن فالگویان پیشگویان
کهتاب، ضمادی از کاه و گیاهان دارویی که روی زخم و ورم حیوانات گذشته می شود
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کام، کاآم، شوک القصار
سراسر، روی هم رفته، همگی
قیمت
خلاص
فاعل
روشنی، زیبایی شکوه فر، چشم انداز دل انگیز، نام زنی، ماده که دوشنده را رام باشد روشنی درخشندگی رونق، زیبایی نیکویی، زینت آرایش، عظمت کمال، فر شکوه فره، قیمت هر چیز، ارزش، نرخ شب بوی زرد
بزیرکی تصرف کردن، زیرکی هوشمندی، جودت رای
بی قید، آ زاد
تازگی و شکوفه گیاه
نخک از ستارگان
چنین، همچنین، چنین است
آزاد، یله، بی قید و بند
رها شدن: آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رها کردن: آزاد کردن، ول کردن
رها شدن: آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رها کردن: آزاد کردن، ول کردن
سختی، مشقت، رنج، محنت، دلتنگی
کهنه، دیرین، دیرینه، قدیم، بزرگ
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت
ستاره ای کم نور در دب اصغر، سهیٰ
مخفّف واژه های کدام کس را، چه کس را، هر که را، هر کس را
کرایه
کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن،برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
کرایه
کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن،
زمین، مرز، کنار، کناره
کننده، عامل، فاعل
کننده، عامل، فاعل
کلمۀ استفهام برای پرسش از مکان، کدام محل؟، برای مثال صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا (حافظ - ۲۰)
به معنای استفهام انکاری به کار می رود، چه زمانی؟،
به صورت مکرر برای بیان دوری دو چیز به کار می رود،
جا، مکان، برای مثال آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش (حافظ - ۵۶۰) چگونه، چطور، برای مثال مگو که دهر کجا خون خورد که نیست دهانش / ببین به پشه که زوبین زن است و نیست کیا (خاقانی - ۸)
(حرف) که، برای مثال کسی را کجا چون تو کهتر بود / ز دشمن بترسد سبک سر بود (فردوسی۲ - ۲/۱۰۷۵) (حرف، قید) زیرا، برای مثال بر افراسیاب این سخن مرگ بود / کجا پشت خویش او بدیشان نمود (فردوسی - ۴/۲۲۳) ،
(حرف، قید) چنان که، برای مثال چنان کرد باغ و لب جویبار / کجا موج خیزد ز دریای قار (فردوسی - ۳/۳۰۴) چه، برای مثال به هومان بگفت آن کجا رفته بود / سخن هر چه رستم بدو گفته بود (فردوسی - ۲/۱۸۳)
به معنای استفهام انکاری به کار می رود، چه زمانی؟،
به صورت مکرر برای بیان دوری دو چیز به کار می رود،
جا، مکان،
(حرف) که،
(حرف، قید) چنان که،
جودت رای، زیرکی و کاردانی، تیزهوشی، هوشمندی