- کنیزک
- آلتون
معنی کنیزک - جستجوی لغت در جدول جو
- کنیزک
- کنیز خردسال، دختر، دخترک
- کنیزک
- زن خرد، دخترک، پرستار زن خرد، دخترک یا زنکی که برده باشد: و روایت کرده اند که کنیزکی داشت (محمد) گلستان نام، کنیز
- کنیزک ((کَ زَ))
- دخترک، پرستار زن خرد، دخترک یا زنکی که برده باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنیز بودن: به کنیزی گرم قبول کند بکنم ناز بر مه و اختر
نوشابه الکلی فرانسوی میچک نوعی مشروب الکلی گرانبها
نوعی نوشابۀ الکلی که از تقطیر شراب سفید در بشکه های مخصوص تهیه می شود
برده
خدمتکار زن، مقابل غلام، خدمتکار زنی که او را خریده باشند
پرستار و خدمتکار زنان باشد، خادمه
پارسی تازی گشته نام ماه هفتم سال سریانی برابر با بخشی از فروردین و اردیبهشت سال خوری نیزه کوتاه، شهاب بشکل نیزه کوتاه که در آسمان دیده شود: جمع. (عربی) نیازک
نیزه، تیر شهاب